من یک آچارفرانسه هستم. از هر چیزی تا آن اندازهای میدانم که در کارم نمانم. این خصلت تا محیط کار هم با من کشانده شد.
شاید در آچارفرانسهبودن در محیط کار چندان نقشی نداشتم. گفتند: «فلانی نیست کارش را یاد بگیر تا در نبودش تو وظایفش را بر عهده بگیری». گفتم: «چشم»
در محیط کار هم ناچار شدم از هر چیزی تا آن اندازهای بدانم که روند عادی شرکت مختل نشود. از این بابت هم ناراحت نیستم. تاحدودی حسابداری، مقداری فروش و ارتباط با مشتری، گاهی صندوقداری و حتی اندکی از وظایف مسئول فنی را هم فرا گرفتم.
با اینکه تقریباً این نقش از سال دوم استخدام بر عهدهام بوده است؛ اما هفتهای که گذشت بهشیوهای جدید و متفاوت آن را تجربه کردم.
میتوان گفت به جای دونفر و نصفی مشغول به کار بودم. وظایف خودم که چه حاضر باشم چه نباشم ثابت است. وظایف مسئول فروش که برای ده روزی مرخصی گرفته بود و آن نصف هم مربوط به وظایف اضطراری افرادی است که با تأخیر حضور پیدا میکنند.
جایگاه من بهنحوی است که ارتباط چندانی با مشتری و افراد بیرون سازمان ندارم و غالب مراوداتم با پرسنل درون سازمانی صورت میپذیرد؛ مگر آنکه مشتری شخصاً حضور یافته باشد یا در نقش آچارفرانسه قرار گرفته باشم.
فکر میکردم بهخاطر ویژگی درونگراییام و باوجود انجام وظایف خودم که گریزی از آنها نیست، نتوانم بهخوبی که انتظار میرود از عهده این مسئولیت برآیم.
با توجه به اینکه عادت دارم اربابرجوع و مشتری را تا حد توان و بهطور کامل راهنمایی کنم تا دچار سردرگمی نشود و در کمترین زمان ممکن کارش انجام شود، توانستم بهخوبی از پس این نقش برآیم.
حداقل خودم رضایت درونی داشتم. رضایتی که تا این ده روز شلوغ و پرمسئولیت را نمیگذراندم آن را تجربه نمیکردم.
قبلاً در پست «بشو هرآنکه هستی» توضیح دادهام که گاهی کارهایی از ما سر میزند که خودمان هم از توانِ انجام آن شوکه و هیجانزده میشویم.
درست است که بارها بهطور کوتاهمدت در قالبهای متفاوت نقش ایفا کردهام و همیشه سعیام بر آن بوده است که در وظایفم کوتاهی نکنم؛ اما این بار باتوجه به حجم مسئولیت تجربۀ متفاوتی بود چراکه آگاهانه تمام توانم را بهکار گرفته بودم تا بر روی ارتباطاتم -چه حضوری و چه تلفنی- دقیق شوم و آنها را بررسی کنم.
با از سر گذراندن این نقش بیشتر از قبل به این باور رسیدم که ما توانمندیهای نهفتهای داریم که تا در موقعیتش قرار نگیریم و خودمان را محک نزنیم به آن پی نمیبریم.
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانیتو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی*
*مولانا
بسیارعالی!!!
https://www.pasargadmetal.com
ممنونم.
اگراغراق نکرده باشم من ازابتدای نوجوانی اشتیاق به یادگرفتن انواع کارهای فنی وبطور کلی کارهای بادست که توام بادانسته های علمی باشد یاد گرفتم اگر بخواهم ازاین نمونه کارها بگویم بسیارطولانی خواهد شد برای مثال کارهایی که مربوط به علم مکانیک باشد فراوان آموختم مثل تعمیر انواع ماشین آلات با موتور درون سوز (موتورهای دوزمانه،چهارزمانه ، درون سوز پردور وانکل و دیزل )کار درمورد دستگاههای هیدرولیک وپنوماتیک سبک وسنگین همچنین کاربا دستگاههای برقی مثل برق فشارقوی وغیره برای مثال تعمیرانواع لوازم الکتریکی منزل بجز دستگاه های الکترونیکی، در ضمن من عاشق کارهای با متریال چوب وفلز هستم آخرین دستاورد من از فلز دستگاهی است که با محاسبات و ابتکار خودم بود بنام دستگاه دودسوز میباشد. که تابحال چندین عدد ازآن را ساخته وتحویل کارخانجات صنعتی داده ام که هم اکنون درحال کاراست،وظیفه این دستگاه دریافت تمام آلودگی داخل کارگاه های صنعتی اعم از دود،سموم مضر وبوی ناخوشایندمسموم کننده درهوای داخل کارگاه ها که باعث بیماری وعدم ادامه کار کارگران میباشد رادرون خود با فعل و انفعالت فیزیکی وشیمیایی تبدیل به هوای پاک عاری از هرگونه آلایندگی نموده وازدهانه اگزوز خود خروج میدهد.بامراجعه به دستگاههای ذیربط دولتی متوجه شدم که ثبت این اختراع نیاز به دو واژه ،،، پول وپارتی ،،، دارد که من ندارم!
https://www.pasargadmetal.com
جناب تیموری بابت توضیحات کاملی که در رابطه با مهارتهاتون دادین، ممنونم. تلاشتون قابل ستایشه.
البته این توضیحات تخصصی محسوب میشه و من آشنایی چندانی با این مفاهیم ندارم.
درکل فکر میکنم شوق یادگیری در وجود بعضی از افراد پررنگتر باشه. افرادی هستن که تحت هر شرایطی بهدنبال یادگیری هستن و حاضر هستن آسایش و راحتی خود را فدای آموختن کنن.
فعالبودن و شوق یادگیری به مذاق خیلیها خوش نمیاد. مثلاً برای همین آچارفرانسه بودن مخصوصاً در محیط کار از طرف دیگران منع و شماتت میشی. باید بتونی چشم و گوش بسته راه خودت رو ادامه بدی.
در رابطه با ثبت اختراعتون هم متأسف شدم. برای اثبات خودمون باید زمان و انرژی زیادی صرف کنیم که البته همیشه حتی باوجود تلاشی که انجام میدیم، به نتیجه نمیرسیم.