حال زمین خوب نیست

این روزها بیشتر از پیش آن صدایِ آهنگینِ جادویی که کلمات را یک‌به‌یک و شمرده و باصلابت ایراد می‌کرد در گوشم می‌پیچد “حالِ زمین خوب نیست.”

 

از زنده‌یاد مهران دوستی، در برنامه‌های بعدازظهر رادیوجوان، مکرر این جمله را می‌شنیدم که حالِ زمین خوب نیست.

 

یک روزِ زمستانی به وصف حال‌وهوایی پرداخت که به هنگام آمدن برای ضبطِ برنامه شاهد بوده است. جملاتی با همین مضمون بیان کرد که ” هوا کمی گرمتر شده است. و امروز صدای پرندگانی را شنیده است که هلهله‌کنان لابه‌لای شاخ و برگهای درختان، سرمست از مطلوبی هوا و فارغ از گذر ایام به آواز و طرب مشغول بوده‌اند….”

 

می‌گفت و می‌شنیدم.

 

من هم از روی ناآگاهی و نادانی از شنیدن آن توصیف‌ها غرق در سرور شده بودم، که ادامه‌ی صحبت‌های آقای دوستی مرا به خود آورد. که چه نشسته‌ای دختر، هوای بهاری، جوانه‌زدن درختان و آواز پرندگان آن هم در نیمه‌های زمستان مایه تاسف و نگرانی است، نه موجب مسرت و خوشحالی.

 

***

 

و همچنان در نیمه‌های زمستان، هوا سرخوشانه گرم است. شاید هم باید دستی بر شعر (م.امید) برد که هوا بس ناجوانمردانه گرم است.

 

دریع از یک بارانِ زمستانی، بی‌انصافی نکرده باشم گاه چند قطره‌ای فروریخته است. چندقطره چنان بوده که گویا در عرش کبریایی کسی لچکِ گلدارش را شسته و قبل از پهن کردن، چند تکانی به آن داده است که حسابی آبش گرفته و صاف و مرتب شود. و در همین اثنا چندقطره‌ای از آن به سطح زمین تراوش کرده است که هنوز فروریخته و نریخته، از فرطِ عطش برگ‌های درختانِ نارنج و خشکی خاک باغچه‌ها در لابه‌لای روزنه‌های آنها گم گشته است.

 

اگرچه گوش‌سپردن به اخبار و پیغام‌های مایوس‌کننده را از برنامه‌ی زندگی‌ام حذف کرده‌ام، اما مگر می‌شود نسبت به خشک‌ترین و بخیل‌ترین سال عمرِ رفته‌ام بی‌تفاوت باشم.

 

این همه خِست هراس به وجودم انداخته است.

 

در یکی از همین روزهای پیشِ رو نوید باران داده‌اند.

 

چشم به آسمان و دعا بر لب.

 

راستش دیگر دلم به این مژده‌ها هم خوش نمی‌شود. مثل اینکه پُر شده باشد از هزاران وعده‌ی واهی و محقق‌نشده. انگار که از بس قولِ امروز و فردا شنیده، با شنیدنِ یک وعده‌ی دیگر، لبخند می‌زند و بی‌اعتنا از شنیده‌ها عبور می‌کند.

 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *