خواندن کتاب بر اساس اولویت‌های شخصی

در نمایشگاه کتاب به‌ترتیب به غرفه‌های انتشارات مختلف سر می‌زدم و نگاه گذرایی به کتاب‌ها می‌انداختم تا اگر کتاب نام‌آشنا و مفیدی به چشمم خورد، چندلحظه‌ای بیشتر درنگ کنم. کتاب‌ها را قدری با طمانینه ورق برنم و به مشخصات آنها نگاهی بیاندازم. تا اگر کتابی مناسب من بود آن را خریداری نمایم.

در غرفه‌ی یکی از انتشاراتی‌های شناخته‌شده و معتبر، فروشندگان با صدای بلند در تب‌وتاب برای جذب مشتری و فروش بیشتر بودند.

من هم در میان سایر بازدیدکنندگان نگاهی به کتاب‌ها انداختم. در همین حین فروشنده‌ای به سرعت برق کتاب شعری به دستم داد. و گفت: نگاهی به محتوای کتاب بیانداز.

من از ابتدا قصد خریدن آن سبک از کتاب را نداشتم و بیشتر به‌ این خاطر که به فروشنده برنخورد یکی از شعرهای نوشته شده در کتاب را خواندم. شعر بدی هم نبود. کتاب متعلق به یک نویسنده‌ی گمنام بود. یا اینکه آن‌قدر مطرح نبود که در خاطر من باقی بماند.

آن قطعه از شعر را که تمام کردم، کتاب را روی پیشخوان گذاشتم. فروشنده مصرانه کتابی دیگر به دستم داد. گفتم: من قصد خرید این نوع کتاب را ندارم. گفت: به شعر علاقه نداری؟ گفتم: چرا. اتفاقا گاهی از کتابِ شاعران شناخته‌شده، قطعه‌ای می‌خوانم.

فروشنده که درسش را از حفظ کرده بود، شروع کرد از مزایای شعر و شاعری سخن راندن.

برای خلاصی از دست فروشنده گفتم: من به محاسن شعرخوانی واقفم. اما این سبک از کتاب‌ها فعلا در اولویت من نیست. 

فروشنده که تیرش به سنگ خورده بود. نگاه غضبناکی به این بازدیدکننده‌ی چموش انداخت. و می‌رفت تا وقتش را برای یک مشتری بالقوه اختصاص دهد.

***

پیش‌ترها رویای داشتن کتابخانه‌ای مملو از تمام کتاب‌های منتشرشده داشتم. آگاه‌تر که شدم، در انتخاب کتاب‌ها حساس‌تر و دقیق‌تر شده‌ام. چند کتاب نخوانده متعلق به زمان‌های دور در قفسه کتاب‌هایم موجود است. اما می‌دانم فعلا زمان خواندن آنها نیست چرا که کتاب‌های مفیدتر و با اولویت بالاتری در انتظار خواندن هستند. شاید هم هیچ‌گاه نوبت به آنها نرسد.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *