قصۀ مادربزرگ تمام روزهای هفته را به شوق رسیدن آخر هفته سپری میکردم. پنجشنبه عصر که میشد کولهبارم را میبستم و راهی خانۀ مادربزرگ میشدم. لذت خوابیدن روی تراس یک سو و شوق شنیدن قصۀ همیشگی مادربزرگ یک سوی دیگر. چلۀ تابستان جایمان روی تراس بود. تنگاتنگ هم توی پشهبند تکنفره دراز میکشیدیم. نسیم […]
ماه: تیر 1398
ناخوانایی ناشی از نوشتن جملات طولانی
آیکون قرمزرنگ کنار سنجش خوانایی به نیشخندی میمانَد که طولانیبودن جملات را توی صورتم میکوبد. اگر خوانِ انتخاب زیرعنوان و کوتاهبودن پاراگرافها را هم از سر بگذرانم؛ بهسادگی نمیتوانم غول مرحلۀ طولانیبودن جملات را شسکت بدهم. در سنجش میزان خوانایی توصیه میشود جملاتِ یک متن از بیست کلمه فراتر نروند. با اینکه قامت کلی نوشتههایم […]