کتاب‌خوانی روی دور تند

برای تولدش کتاب هدیه گرفته بودند. کتاب ملت عشق را.   از افرادی که می‌شناسم و ملت‌ عشق را خوانده‌اند، اکثراً جذب داستان و محتوای کتاب شده‌اند. معدود افرادی هم بوده‌اند که موضوع کتاب نتوانسته است کشش چندانی در آنها ایجاد کند.   تقریباً دو هفته بعد از تولد، نظرش را دربارۀ محتوای کتاب جویا… ادامه خواندن کتاب‌خوانی روی دور تند

موانع دیجیتال برای به‌روزرسانی وبلاگ من

از چند ماه پیش تصمیم گرفتم بیشتر بنویسم و بیشتر منتشر کنم. تقریباً از اوایل مهرماه. هنوز جرئت نکرده‌ام مثل دوست متممی‌ام، حسین قربانی به بروزرسانی هر روزه حتی فکر کنم. می‌دانم عدم‌تعهد به روزانه‌نویسی همان و دست‌به‌یقه‌شدن با جناب عزت‌نفس همان. فعلاً همین که حضور پررنگ‌تری داشته باشم برایم کافی‌ست.   داشتم می‌گفتم. تصمیم… ادامه خواندن موانع دیجیتال برای به‌روزرسانی وبلاگ من

آشنایی با انواع ویرایش از نگاه دکتر حسن ذوالفقاری

آیا شما هم به‌محضِ به‌ میان آمدنِ سخن از ویرایش، به صحیح‌نویسیِ املای واژگان و پیوسته یا جدانویسی آنها فکر می‌کنید؟ آیا فکر می‌کنید وظیفۀ ویراستار تنها به اصول نشانه‌گذاری و رسم‌الخط نوشته‌ها معطوف می‌شود؟   من فکر می‌کنم هدف اصلی از ویراسته‌نویسی انتقال مطالب به مخاطب با حداقل کژتابی و ابهام است. پس برای نزدیک… ادامه خواندن آشنایی با انواع ویرایش از نگاه دکتر حسن ذوالفقاری

ابوالمشاغل در مجلس ختم

پیش‌نوشت 1: متن زیر بُرشی‌ست از کتاب ابوالمشاغل؛ نوشتۀ نادر ابراهیمی. پیش‌نوشت 2: مخاطب این نوشته خودم هستم. این متن تأمل‌برانگیز را در اینجا می‌نویسم تا هم این نوشته را به خاطر بسپارم و هم امروز را.   روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقّری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم… ادامه خواندن ابوالمشاغل در مجلس ختم

کمی درباره رسم‌الخط کتاب رهش | رضا امیرخانی

اولین بار دربارۀ کتاب رهش از زبان امیر تقوی متنی خواندم با عنوان «رهش، داستان تهران امروز و خودبس». جذابیتِ عنوان کتاب چنان بود که هم در لیست کتاب‌هایی که باید خریداری بشود، قرار گرفت و هم در خاطرم.   طرح پشت جلد: طبق عادت ابتدا پشت جلد کتاب را برای بار دوم می‌خوانم. اولین… ادامه خواندن کمی درباره رسم‌الخط کتاب رهش | رضا امیرخانی

از معایب اختصارنویسی افراطی

نوشتن جزء یکی از دغدغه‌های پررنگِ این روزهایم شده است. از همان آخرین روز شهریور که نوشتن صفحات صبحگاهی به وقت ساعت برنارد را تجربه کردم، هر روز تا قبل از ساعت پنج‌ونیم صبح حتی اگر شده یک صفحه‌ای نوشته‌ام تا همچنان نوشتنِ صفحات صبحگاهی را متعهدانه پابرجا نگه دارم.   به لطف شرکت در… ادامه خواندن از معایب اختصارنویسی افراطی

درختی تنها در همسایگی

هر بار که از نزدیکی آن درخت عبور می‌کردم، در نظرم درختی می‌نمود تنها و طردشده. دورافتاده بود از جمع چند درختی که آنها نیز بازماندگان باغ سرسبزی متعلق به سالیان دور بودند. در هر عبور غربتش مرا به سوی خود جذب می‌کرد. برایش دل می‌سوزاندم. از شما چه پنهان گاهی هم دلداری‌اش می‌دادم و… ادامه خواندن درختی تنها در همسایگی

اولین تجربۀ داستان‌نویسی من

وقتی در طرح ویژۀ مدرسۀ نویسندگی خواندم که باید در فصل زمستان یک روز در میان یک داستان کوتاه بنویسم خنده‌ام گرفت. من و داستان‌نویسی؟! باید یک روز داستان کوتاهِ پیشنهادشده را بخوانم و روز بعد داستانی کوتاه بنویسم. با خودم گفتم من به همان خاطره‌نویسی معمول ادامه می‌دهم. تا این مرحله که پیش آمده‌ام انتقال… ادامه خواندن اولین تجربۀ داستان‌نویسی من

معرفی سامانۀ فرهنگ املایی ویراستاران

بسیار شنیده‌ایم که در آغاز راهِ نوشتن چندان نیاز نیست که به چگونه‌نوشتن وسواس داشته باشیم. در آغاز راه تنها باید نوشت و نوشت تا ترس ما از سفیدی کاغذ کاهش یابد. یعنی به‌جای چگونه‌نوشتن باید بر چقدرنوشتن حساس باشیم. اگر در حوزۀ نوشتن به‌طور خاص به ویراستاری علاقه‌مند باشید باید حتماً نحوۀ صحیح‌نوشتن و… ادامه خواندن معرفی سامانۀ فرهنگ املایی ویراستاران

من چرا می‌نویسم؟

پیش‌نوشت: این نوشته را بیشتر از یک هفته است که در پیش‌نویس منتظر گذاشته‌ام. چند باری به آن سر زده و هر بار بیمارگونه به جان آن افتاده‌ام. در نهایت به این شکل درآمد که شباهت چندانی هم با جرقۀ اولیه ندارد. در نوشتن دچار وسواس دست‌وپاگیر شده‌ام. فراموش می‌کنم فعلاً من باید به کمیت… ادامه خواندن من چرا می‌نویسم؟