یک قرارداد نانوشته در ذهنم نقش بست. «برای خوراک وبلاگنویسی در انتظار الهامات غیبی میمانم.» منتظر ماندم. یک روز، یک هفته، دو هفته. خبری نشد. بیشتر از یک ماه گذشت و باز هم نشانهای نیافتم. برداشتم از الهامات غیبی این بود که من باید دست روی دست بگذارم و منتظر بمانم. باید ذهنم را […]
دسته: دلنوشته
توهمی به نام انسان کامل
میخواست از او یک انسان کامل بسازد با خصوصیات و ویژگیهایی والا و دستچین شده. گاهی اصلاً فراموش میکرد که او هم یک انسان است و ممکنالخطا. چنان در نظرش به او پروبال داده بود که تصور میکرد باید از هر عیب و نقصی منزه باشد. حتی تصویر کوچکترین اشتباهی از ذرهبین نگاهش دور نمیماند […]
شهر من شیراز
باران بارید. باران تند بارید. باران بیامان و بیوقفه بارید. باران فراتر از تصور مردم شهر بارید. *** نمیدانستیم باران اینبار به قصد ویرانی آمده است نه آبادانی. باران آمد و همه چیز را برد؛ غبار نشسته بر شاخ و برگها را، درختان را، خودروها را، حتی آدمها را. باران حرمت مهمان را […]
ننوشتن به بهانه کمالطلبی یا گریز از قضاوتشدن
مدعیام که نسبت به حرف و نظر مردم بیتفاوت هستم. تصور میکنم از قضاوتشدن هراسی ندارم. خیال میکنم تا آن اندازه از آزادی عمل برخوردارم که تصمیمها و انتخابهایم متأثر و آلوده به قضاوتهای دیگران نمیشود. چراکه در ذهنم پروراندهام که دیگران با تصویری ناقص از من و دنیایم آشنا هستند. پس مورد قضاوت واقع […]
موانع دیجیتال برای بهروزرسانی وبلاگ من
از چند ماه پیش تصمیم گرفتم بیشتر بنویسم و بیشتر منتشر کنم. تقریباً از اوایل مهرماه. هنوز جرئت نکردهام مثل دوست متممیام، حسین قربانی به بروزرسانی هر روزه حتی فکر کنم. میدانم عدمتعهد به روزانهنویسی همان و دستبهیقهشدن با جناب عزتنفس همان. فعلاً همین که حضور پررنگتری داشته باشم برایم کافیست. داشتم میگفتم. تصمیم […]
پای در زنجیر پرواز میکنم
هوا هنوز کمی گرگ و میش است. سوئیچ را میچرخانم و به راه میافتم. فکرهای درهمبرهمی در سرم چرخ میزنند. گوشهایم پر شده از هراسِ روزهای نیامده؛ از شنیدههای دلهرهآور مربوط به فرداها تا دیدههای رقتانگیز این روزها. باورم نمیشود در اندک زمانی فاصلۀ «شنیدن تا دیدن» این همه کم شود. هرچقدر هم که این […]
در هجوم آیههای یأس، من هنوز زندهام
پیشنوشت: دستهی برونریزیذهنی، صرفاً تمرینی است برای نوشتن. پس میتوانید با خیالی آسوده از آن عبور کنید. *** در روزگاری میزیم که هر روز آیههای یأس نازل میشوند. هرلحظه که میگذرد، بارشها بیامانتر فرود میآیند. میگویند: نمیتوانی؛ نمیشود؛ نمیگذراند. باید تمام توانم را به کار گیرم تا بتوانم در گامی که نهادهام […]