از بی‌حاصلی انتظار برای الهامات غیبی در نوشتن

یک قرارداد نانوشته در ذهنم نقش بست. «برای خوراک وبلاگ‌نویسی در انتظار الهامات غیبی می‌مانم.» منتظر ماندم. یک روز، یک هفته، دو هفته. خبری نشد. بیشتر از یک ماه گذشت و باز هم نشانه‌ای نیافتم.   برداشتم از الهامات غیبی این بود که من باید دست روی دست بگذارم و منتظر بمانم. باید ذهنم را… ادامه خواندن از بی‌حاصلی انتظار برای الهامات غیبی در نوشتن

توجه به ریزعادت‌ها در چند دقیقه انتظار

در مکان همیشگی منتظر سرویس شرکت ایستاده‌ام. با ستایشِ سکوتِ مسحورکننده و خنکایِ دلپذیرِ صبحگاهی بر لب.   برای فروکاستن از رنجِ لحظه‌هایِ کش‌دارِ انتظار خود را به براندازکردن اطراف سرگرم کرده‌ام. افراد ثابت محله در آن ساعت را حضوروغیاب می‌کنم. چند ثانیه بعداز رسیدنم مثل هر روز وَنی قرمزرنگ با دری که اغلب باز… ادامه خواندن توجه به ریزعادت‌ها در چند دقیقه انتظار

قلمرو نگرش فصلی از کتاب رگۀ طلا | جولیا کامرون

تازه‌کار که باشیم مدام دچار تردید می‌شویم. تردید در درستی راهی که انتخاب کرده‌ایم، در نتیجه‌بخش‌بودن تلاش‌هایمان. ممکن است باقی‌ماندن در تردید حتی ما را از سعی‌وخطاکردن هم بازدارد. مرتب خودمان را مقایسه می‌کنیم. یک قیاس خطا با افرادی که انتهای راه‌اند. چشم‌هایمان را به روی تلاشِ بی‌وقفۀ حرفه‌ای‌ها می‌بندیم. زمین‌خوردن‌های گریزناپذیر مسیر را نادیده می‌گیریم.… ادامه خواندن قلمرو نگرش فصلی از کتاب رگۀ طلا | جولیا کامرون

از قصۀ مادربزرگ تا قصه‌تراپی شاهین شرافتی

قصۀ مادربزرگ تمام روزهای هفته را به شوق رسیدن آخر هفته سپری می‌کردم. پنج‌شنبه عصر که می‌شد کوله‌بارم را می‌بستم و راهی خانۀ مادربزرگ می‌شدم. لذت خوابیدن روی تراس یک سو و شوق شنیدن قصۀ همیشگی مادربزرگ یک سوی دیگر.   چلۀ تابستان جایمان روی تراس بود. تنگاتنگ هم توی پشه‌بند تک‌نفره دراز می‌کشیدیم. نسیم… ادامه خواندن از قصۀ مادربزرگ تا قصه‌تراپی شاهین شرافتی

ناخوانایی ناشی از نوشتن جملات طولانی

آیکون قرمزرنگ کنار سنجش خوانایی به نیشخندی می‌مانَد که طولانی‌بودن جملات را توی صورتم می‌کوبد. اگر خوانِ انتخاب زیرعنوان و کوتاه‌بودن پاراگراف‌ها را هم از سر بگذرانم؛ به‌سادگی نمی‌توانم غول مرحلۀ طولانی‌بودن جملات را شسکت بدهم. در سنجش میزان خوانایی توصیه می‌شود جملاتِ یک متن از بیست کلمه فراتر نروند. با این‌که قامت کلی نوشته‌هایم… ادامه خواندن ناخوانایی ناشی از نوشتن جملات طولانی

خودسانسوری در نوشته | روشی برای فریب یا حفظ حریم؟

نوشتن و انتشار آن برای برخی کار چندان راحتی نیست. مخصوصاً زمانی که سنجش میزان خودافشایی در نوشته‌ها جزئی از برنامۀ زندگی باشد. نگرانی از میزان خودافشایی احتمال خودسانسوری درحین نوشتن را افزایش می‌دهد. حتی گاهی این دلواپسی در نوشته‌های کاملاً شخصی هم بروز می‌کند. در آن جنس دل‌نوشته‌هایی که احتمال نمی‌دهیم به راحتی در دسترس… ادامه خواندن خودسانسوری در نوشته | روشی برای فریب یا حفظ حریم؟

6 دلیل برای نوشتن از دردها

نوشته‌های پیشینش را مرور می‌کرد. تیترها را از نگاهش می‌گذرانید.   از حجم نوشته‌های دردآلود و آکنده از رنجش شگفت‌زده‌ شد.   تعداد نوشته‌های غمگینش بیش از واقعیت بود. حتی گویی بیش از روزهایی که در طول سال غمگین و افسرده بوده است.   با خودش فکر کرد: «آیا تعداد روزهای شاد زندگی‌ام به همین اندازه… ادامه خواندن 6 دلیل برای نوشتن از دردها

خواندن و نوشتن در برهه‌های مختلف زمانی

کتاب‌هایم را پهن کرده‌ام وسط اتاق. یکی‌یکی برمی‌دارم و با دستمالی نمناک گردوخاکشان را می‌زدایم. در حین گردگیری به عناوین کتاب‌ها هم نیم‌نگاهی می‌اندازم. آن‌هایی را که عزیزتر هستند ورق می‌زنم و قسمت‌های کوچکی از متن را که قبلاً زیر آن خط کشیده‌ام، با حرکت سریع چشم مرور می‌کنم.   تصمیم گرفته‌ام کتاب‌هایم را تفکیک… ادامه خواندن خواندن و نوشتن در برهه‌های مختلف زمانی

احمد شاملو و آیدا در کتاب میم و آن دیگران

احمد شاملو یکی از چندین شخصیت نام‌آشنای حوزۀ هنر و ادبیات است که محمود دولت‌آبادی در کتاب میم و آن دیگران به آن پرداخته است.   محمود دولت‌آبادی در کتاب میم و آن دیگران بیشتر به خاطره‌بازی با اهالی قلم پرداخته است. افرادی چون محمدعلی جمالزاده، جلال آل‌احمد، سیمین دانشور، مهدی اخوان‌ثالث، احمد شاملو، محمدعلی… ادامه خواندن احمد شاملو و آیدا در کتاب میم و آن دیگران

خواندن ساده‌تر است یا نوشتن؟

در روزهایی هم که زمان کافی برای فکر کردن و پرداختن به توسعۀ مهارت‌های فردی ندارم، از سهمیۀ مطالعۀ روزانه‌ام غافل نمی‌شوم. چندصفحه‌ای هم که شده حتی با چشمان خواب‌آلود مطالعه می‌کنم تا با خیال آسوده‌تری سر به بالین بگذارم.   گویا خواندن هرچند سطحی و کم‌عمق، با من عجین شده است. خواندن حتی اگر… ادامه خواندن خواندن ساده‌تر است یا نوشتن؟