جهنم جایی است که دیگر هیچکس به حل مشکلات اعتقاد ندارد.
این جمله نقلشده از یکی از قهرمانان فیلم «صحنههایی از یک ازدواج» اثر اینگمار برگمن است که در کتاب «ماندن در وضعیت آخر» به آن اشاره شده است.
ممکن است برای حل مسئلهای تلاش کنیم و پس از ناکامیهای پیدرپی به این نتیجه برسیم که به بنبست رسیدهایم و راه به جایی نخواهیم برد.
در متمم در درس آیا شما خوشبین هستید؟ خوشبین بودن به چه معناست؟ به این نکته پرداخته شده است که چرا عدهای انتظارات مثبتتری نسبت به رویدادهای آینده دارند. سلیگمن شیوهی تحلیل رویدادهای منفی گذشته را در این مسئله دخیل میداند.
دائم یا گذرابودن مشکلات یکی از رویکردهایی است که ما در تحلیل مسائل مدنظر قرار میدهیم.
فکر میکنم زمانی که از موقتبودن مسائل ناامید میشویم و آنها را ابدی و لاینحل میپنداریم دچار رخوت و رکود میشویم.
شرایط و عواملی باعث میشوند که ما به این مرحله برسیم که به بهبود شرایط خوشبین نباشیم.
احتمالاً پیش از رسیدن به این نقطه به راهحلهای احتمالی فکر کرده و تعدادی از آنها را هم آزمودهایم؛ اما پس از آزمودن چندین راهکار و منتهیشدن آنها به شکست، بهدنبال راهحل محتمل دیگری برای دستیابی به موفقیت نمیگردیم چون باور به گذرابودن مشکلات را از دست داده و شرایط نامطلوب را ثابت و مانا میدانیم.
بهزعم من در اینجا خرد یا کلان بودن مسئله آنچنان مهم نیست، آنچه اهمیت دارد نوع نگرش و مدلذهنی ما نسبت به مسائل پیرامون است. این مشکل میتواند یک مسئلۀ شخصی باشد یا جمعی. محدودۀ آن میتواند منحصر به یک فرد باشد مثل تجربۀ یک رابطۀ عاطفی ناموفق، منتهی به یک کشور باشد مانند تعارضهای سیاسی و چالشهای اقتصادی یا حتی یک نگرانی جهانی باشد مثل بحران کمآبی و گرمشدن کرۀ زمین.
فکر میکنم گستردگی ابعاد آن چندان مهم نباشد؛ آنچه مهم است و ما را دچار درماندگی و رخوت میکند باور به لاینحل بودن مشکل است، باور به اینکه اوضاع از کنترل ما خارج است و هر اقدام هرچند مثبت، تأثیری بر روند آن نخواهد داشت.
بنابه نگرشی که در فرد شکل گرفته این احتمال وجود دارد که برای در امانماندن خود حتی به سیستم بزرگتر آسیب وارد کند چون شخص به تغییر شرایط و حل مسئله ایمان ندارد سعی میکند ناتوانی در کنترل امور و نقصان را از طریقی دیگر جبران کند.
اینجاست که واکنشهای متعددی شکل میگیرد و هرکس بنابه شرایط تنها به مصلحت خود میاندیشد و همه چیز در «من» خلاصه میشود. هر کس تنها به منافع خود میاندیشد بیآنکه کمی دورتر را ببیند. نه به بُعد زمان اهمیت داده میشود و نه به بُعد مکان. محور زمان و مکان به «فرد» منتهی میشود.
باور به گذرابودن مشکلات از ما فرد خوشبینتر و شادتری میسازد.
باور به موقتبودن سختیها و مشکلات تابآوری آن را سادهتر میکند.
امید و خوشبینی نیرویمحرکهای هستند برای به پیش رفتن. اگر امید از فرد یا جامعهای گرفته شود هرجومرج و ناامنی در آن رخنه میکند هرچند که نهایت آن سکون باشد یا حتی سقوط. همین کورسوی امید برای بهبود شرایط است که میتواند آرامش را به جامعه بازگرداند.
وقتی روح امید و خوشبینی از افراد دور گردد با جامعهای متوحش روبهرو خواهیم بود؛ چرا که هرکس میکوشد بدون توجه به منفعت جمع، راهحل خویش را به کار بندد.
باشد که امید آخرین چیز برای از دستدادن باشد.