آیا به‌خوبی آن‌چه که بلدیم، زندگی می‌کنیم؟

یک‌روز، دانشجوی جوانی از بخش خدمات توسعۀ دانشگاه کشاورزی، در کشتزاری به دهقان سالخورده‌ای برخورد که با یک کلوخ‌شکن کهنه مشغول کار بود. دانشجوی جوان ویزیتوری بود که برای فروش کتاب تازه‌ای حاوی مطالب سودمندی دربارۀ طرق حاصلخیز کردن خاک و تکنیکهای بهتر و تازۀ کشاورزی، از این مزرعه به آن مزرعه می‌رفت. جوان پس از نطق کوتاه و بسیار مؤثری که معلوم بود در اجرای آن تمرین زیادی کرده است، از مرد سالخورده پرسید که آیا میل دارد نسخه‌ای از کتاب را بخرد. مرد دهقان در پاسخ گفت: «پسرجان، من حالاش هم به اندازۀ نصف همان خوبیی که بلدم زراعت نمی‌کنم.»

منظور کتاب حاضر* نه تنها ارائۀ اطلاعات جدید، بلکه کوشش برای پاسخ به این مسئله است که چرا مردم غالباً به همان خوبی که طبیعتاً بلدند زندگی نمی‌کنند.

 

واکنش‌های ما به جملاتی که می‌خوانیم متفاوت است. از  اکثر آن‌‌ها بی‌تفاوت عبور می‌کنیم، تعدادی ما را دچار مکث کوتاهی می‌کنند، بعضی شوقی در ما ایجاد می‌کنند که نمی‌توان بدون یادداشت و رونویسی از آن گذشت، اما معدود جملاتی هستند که ناب‌اند و قابل‌تأمل؛ و آن‌چنان تأثیری بر روح و جان‌مان می‌گذارند که گاه فهمیدن تنها یک جمله می‌تواند سبک زندگی‌مان را متحول کند.

 

وقتی به انتهای داستان بالا رسیدم کتاب را بستم. نمی‌توانستم ادامه بدهم. باید این جمله را به‌طور کامل درک و هضم می‌کردم.

 

به‌راستی چرا مردم غالباً به همان خوبی که طبیعتاً بلدند زندگی نمی‌کنند؟

 

طبق عادت به‌دنبال مصداق‌هایش در زندگی‌ام گشتم. مصداق‌هایی در زندگی شخصی و کاری.

کم‌گذاشتن در زندگی از چه ناشی می‌شود؟ این‌که از تمام اطلاعات، دانش، فرصت و داشته‌هایمان استفاده نمی‌کنیم.

چرا ما از تمام گنجایش و ظرفیت موجود بهره نمی‌بریم؟

طبق آن‌چه که آموخته‌ایم و در ذهن هم تأییدش می‌کنیم رفتار نمی‌کنیم؟

می‌دانیم و عمل نمی‌کنیم؟

هربار هم که با پرسش چراییِ این رفتار مواجه می‌شویم، پاسخ می‌دهیم: «می‌دانم، ولی…»

 

مصداق‌هایی که به ذهنم رسید:

 

  • خودمان را با کتاب‌ها سرگرم می‌کنیم و جملات آموزنده و تکنیک و ترفند و راهکار می‌خوانیم؛ اما در عمل همان رویه‌ی نخ‌نمای ناکارآمد را به‌کار می‌بندیم.

 

  • روش‌های کنترل خشم را مرتب با خود مرور می‌کنیم؛ اما در لحظه‌ی عصبانیت همچو انسان‌های بدوی رفتار می‌کنیم.

 

  • مذاکره‌ی شغلی را حفظ شده‌ایم؛ اما در زمان و مکان نامناسب تقاضای خود را مطرح می‌کنیم.

 

  • از مضرات پرسه‌زدن در شبکه‌های اجتماعی دم می‌زنیم؛ اما وقت‌وبی‌وقت در حال چک‌کردن تمام اکانت‌های موجود هستیم.

 

  • آداب و اتیکت رانندگی‌کردن را تکرار می‌کنیم، اما همین‌که استارت زدیم حق‌تقدم و رعایت حقوق شهروندی فراموش‌مان می‌شود.

 

  • در رابطه با بحران بی‌آبی و صرفه‌جویی قلم‌فرسایی‌ می‌کنیم؛ اما درعمل کوچکترین وقعی نمی‌نهیم.

 

 

شما چه مصداق‌هایی به ذهن‌تان خطور می‌کند؟

***

 

*کتاب «وضعیت آخر» نوشته‌ی تامس ای. هریس، ترجمه‌ی اسماعیل فصیح.

6 دیدگاه

  1. مهشید جان سلام.
    نوشته ی خوبت من رو یاد کریس آرجریس و فاصله بین دانستن و عمل کردن (كه توي متمم باهاش آشنا شديم) انداخت.
    فكر ميكنم از بين بردن كامل اين فاصله، هميشه كار آسوني نباشه.
    اما ميشه تلاش كنيم به حداقل برسونميش.
    يه مصداق ديگر هم كه به ذهنم ميرسه اينه كه گاهي از برخي آدمها چيزهايي رو مي شنويم يا مي خونيم، و بعد در موقعيت ديگري، وقتي رفتاري رو از اونها مي بينيم متعجب ميشيم و با خودمون ميگيم: “عه، اينكه داره كاملاً برخلاف اون چيزي كه خودش قبلاً گفته بود، عمل يا رفتار ميكنه!”
    نميدونم تا حالا برات پيش اومده يا نه.

    پي نوشت:
    اين كامنت رو بهونه كردم كه به تو دوست خوبم يه سلامي كرده باشم. 🙂

    1. سلام شهرزادِ عزیز

      ببخش که با تأخیر جوابت رو می‌دم.

      اول از همه جواب پی‌نوشت: سلام به روی ماهت و ممنون که این مبحث رو یادآوری کردی.

      دقیقاً با اغماض می‌شه گفت همیشه بین دانستن و عمل‌کردن فاصله‌ای وجود داره.
      و مسئله‌ای که بیشتر باعث آزارم میشه اینه که چرا به‌اندازه‌ای که متمم اطلاعات در اختیارم قرار می‌ده، نمی‌تونم از اون بهره ببرم.

      انگار وقتی یه دانشی می‌خواد تو عمل نمود پیدا کنه راه طولانی رو طی می‌کنه و توی این مسیر دچار فرسایش می‌شه.

      فکر می‌کنم وقتی یه نفر توی رفتار خودش متوجه تفاوت گفتار و کردارش می‌شه بیشتر ناشی از ناتوانی و ضعف در عملی‌کردن اون دانش هست؛ -حداقل من هدفم بیان این قسمت بوده- اما وقتی شخصی دورویی پیشه می‌کنه و غرض‌ورزانه و آگاهانه این تفاوت رو ایجاد می‌کنه اصلاً برام قابل درک نیست و تحمل چنین افرادی برام سخته.

      آره شهرزاد جان منم زیاد با این قضیه مواجه شدم. بیشتر افرادی بودن که چیزی رو تو حرف منع می‌کردن؛ ولی توی عمل دقیقاً همون رفتار رو انجام می‌دادن. انگار فقط واسه دیگران ممنوع یا تابو باشه. 🙂

      سبز باشی و برقرار دوست خوبم.

    1. ممنونم که به اینجا سر زدید و خوشحالم که مطالب رو دوست داشتید.

      سبز باشید و برقرار.

  2. سلام
    با نوشته ی شما یاد توصیفات جناب شعبانعلی در مورد حرفه ای گری شغلی افتادم. همون طور که احتمالا شنیدی اونجا ابتدا در مورد نقش “دانش knowledge” و سپس از “مهارت skill” در حرفه ای گری صحبت میکنه. در مثال بالا حس میکنم اون جوون دانشجو بخاطر فروش کتاب دانش خودش رو بالا برده بود و در مقابل پیرمرد از مهارت ش گفت .
    همیشه بین چیزایی که میدونیم و رفتارهایی که داریم یه گپ داریم. بهتره فاصله شو کم کنیم . البته به مرور زمان..

    1. سلام

      شاید بشه گفت «دانش» به مدرک‌گرایی ما اشاره داره و «مهارت» به توانمندی‌ها.
      ما نکات بیشتری در مقایسه با چیزی که به کار می‌گیریم می‌دونیم، یا هنوز بلد نیستیم چطور از تئوری در عمل استفاده کنیم یا اینکه آگاهانه انتخاب کردیم استفاده نکنیم که منظور من قسمت دوم نیست.

      همین‌طور که اشاره کردین، عملی‌کردن آموخته‌هایی که احساس می‌کنیم برای ما مفید و کاربردی هستن نیازمند مرور زمانه.
      البته باید آگاهانه روی این نکات تمرکز کنیم تا به سطح ناخودآگاه ما برسند. برای انتقال رفتار از سیستم دو به سیستم یک نیازمند تلاش هستیم.(+)

      سبز باشی و برقرار.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *