تجربه می‌تواند مانند یک آموزگار عمل کند

در فرهنگ معین، تجربه اینگونه معنا شده است که “آگاهی یا مهارتی که فرد در طول زندگی به دست می‌آورد.

آگاهی و تجربه‌اندوزی می‌تواند ماحصل موفقیت‌ها باشد یا ناکامی‌ها. کسب تجربه به مرور و با آزمون و خطا حاصل می‌شود.

تجربه‌ی چیزهای جدید و به تبع آن اشتباه کردن و شکست خوردن جزء لاینفک زندگی انسانهای درحال تکامل، ماجراجو و مشتاق یادگیری است. چرا که این افراد حس کنجکاوی و میل امتحان‌کردن‌های بی‌شمار، و گام‌نهادن در مسیرهای پانخورده یا کمتر پاخورده توسط دیگران را دارند. و همین سعی‌وخطا احتمال اشتباه و شکست را افزایش می‌دهد. هر پله که بالاتر می‌رویم ممکن است برخی از تصمیمات گذشته خود را اشتباه یا به دور از هدف موردنظر خود ارزیابی کنیم. البته فکر می‌کنم تا زمانی درصد اشتباه افزایشی باشد. اما از مرحله‌ای به بعد و به مرور و با استفاده از تجربیات و اندوخته‌هایمان نحوه‌ی مواجهه با چالش‌ها را فرا می‌گیریم.

 

جمله‌ای منسوب به رودکی آمده است که:

برو ز تجربه‌ روزگار بهره بگیر که بهر دفع حوادث تو را بکار آید. 

 

هر شکست و اشتباه می‌تواند یک تلنگر و درس عبرت برای آینده باشد. ممکن است بعضی از تجربه‌ها سطحی و بدون دستاورد باشند و در گوشه‌ای از ذهن مغفول باقی بمانند. هر چه تجربه‌اندوزی‌ها و بعضا شکست‌ها بیشتر و عمیق‌تر باشد، میزان تاثیرگذاری آنها بیشتر و ماناتر و جاودانه‌تر می‌شود. و گاه در عمق جانت رسوخ می‌کنند. و احتمالا ذهن ما آمادگی بیشتری برای رویارویی با سختی‌ها و چالش‌ها پیدا می‌کند. شاید بتوان گفت طی‌شدن و گذار از این مرحله انسان را قوی، خودساخته و پادشکننده می‌کند. البته اگر از غایت و ظرفیتِ تحمل ما فراتر نرود. اگر سختی‌ها بیشتر از توان ما باشد، و ما فردی سست‌اراده و ضعیف باشیم، رو به زوال و نیستی خواهیم رفت.

هر چه تجربه‌ی یک فرد بیشتر باشد، احتمالا فردی پخته‌تر، متبحرتر و حرفه‌ای‌تر خواهد شد. بعضی از تجربیات، آدمی را به فکر و تامل و تعمق فرو می‌برند. گویی که از خمیرمایه‌ی جان ما آدمی دگرگونه می‌سازند. چه کسی می‌تواند منکر سخت‌گیری‌های هدفمند معلم زندگی انسانها باشد؟

برخی از تجربیات به صورت همگانی روی می‌دهد، اما میزان و نوع برداشت و استباط هر آدمی به اندازه‌ی ذوق، علاقه و جهد و تلاش او است.

استفاده از تجربیات دیگران نیز می‌تواند برای ما مقرون‌ به صرفه باشد. الزاما نباید هر چیزی را شخصا امتحان کنیم تا متوجه خطا بودن آن بشویم. چرا که بهای بعضی از تجربیات بسیار گران است و گاه جبران آن بسیار سخت یا حتی غیرممکن می‌شود.

بعضی از افراد نصیحت‌پذیر نیستند. آنها به دلیل ماجراجویی یا مبرا دانستن خود از خطا ترجیح می‌دهند هر چیزی را شخصا تجربه کنند. گویا باید این افراد خود با مانعی برخورد کنند و تاوانش را پرداخت کنند تا آن را سرلوحه‌ی زندگی‌شان قرار دهند.

بایست شکست‌ها و حتی موفقیت‌ها را ریشه‌یابی کرد تا در صورت تکرار به نحو احسن واکنش دهیم. احتمال تکرار اشتباه را کاهش دهیم، و دستیابی به موفقیت‌ها را تسریع ببخشیم و راه را هموارتر کنیم. اگر راه را از بیراهه تشخیص ندهیم محکوم به شکست مدام هستیم.

 

هرگاه ناگزیرم میان دو چیز که مورد علاقه‌ام نیست یکی از آنها را برگزینم. همواره ترجیح می‌دهم آن را بیازمایم که قبلا امتحانش نکرده‌ام. 

“مایی وست”

 

نباید ترس و واهمه از نتیجه‌ی عملکرد، احتمال نااستوار بودن گام‌هایمان، ابهام و رازآلودی مسیر پیش رو یا پیش‌زمینه‌ای که در ذهن ما از سختی راه وجود دارد، ما را از رفتن بازدارد یا در میانه‌ی راه متوقفمان کند. باید رفت و آزمود. حتی اگر منتهی به شکست شود. ما مامور به عملیم نه مسئول نتیجه. این واهمه نباید زنجیری باشد بر پاهایمان. و باعث رجحان سکون به رفتن و حرکت شود.

اگر این هراس همیشگی بود؛ کودکی راه نمی‌افتاد. پیشرفتی حاصل نمی‌شد. پلی ساخته نمی‌شد. مکانی کشف نمی‌گردید. تمدنی صورت نمی‌گرفت. و همیشه در نقطه‌ی اول باقی می‌ماندیم. اگر از زمین‌افتادن‌ها بهراسیم و دیگر اقدامی نکنیم، هیچگاه قادر نخواهیم بود قدم از قدم برداریم و در مسیر رشد قدم بگذاریم و به سمت جلو حرکت کنیم.

 

در کتاب انتظار گودو  از ساموئل‌بکت آمده است که:

“سعی کردی، شکست خوردی؟ اشکال نداره. دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور.”

 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *