چرا هیچ‌گاه احساس رضایت نمی‌کنیم؟

این روزها در حال مطالعه‌ی کتاب “انسان خردمند” هستم. در صفحه 314 کتاب با مطلبی مواجه شدم که برای خودم مفید و جالب توجه بود. احساس کردم شاید مطرح‌کردنش در اینجا برای شخص دیگری هم مناسب باشد.

مضمون مبحث، علت ناخرسند بودن و نارضایتی همیشگی انسان است.

 قسمت‌هایی از آنچه در کتاب آمده است را مطرح می‌کنم.

***

شخصیت محوری بودیسم خدا نیست بلکه انسانی است به نام “سیدارتا گوتاما“. این شاهزاده جوان عمیقا از رنج و مصائبی که در اطرافش می‌دید متاثر می‌شد. می‌دید که مرد و زن و کودک و سالخورده همه نه فقط از مصیبت‌های اتفاقی مثل جنگ و بیماری‌های همه‌گیر بلکه همچنین از اضطراب و درماندگی و نارضایتی هم رنج می‌برند که همگی بخشی جدایی‌ناپذیر از وضعیت انسان به نظر می‌رسند.

مردم به دنبال ثروت و قدرت هستند و علم و مال می‌اندوزند، فرزند به دنیا می‌آورند، خانه و قصر می‌سازند. اما هرچه به دست آورند هرگز راضی و خشنود نیستند. کسانی که در فقر زندگی می‌کنند آرزوی ثروت دارند، کسانی که یک میلیون دارند آرزوی دو میلیون می‌کنند. کسانی که دو میلیون دارند آرزوی ده میلیون می‌کنند. حتی ثروتمندان و مشاهیر هم به‌ندرت خشنود هستند. آنها هم گرفتار اندوه و نگرانی هستند، تا اینکه بیماری و پیری و مرگ نقطه پایانی تلخ بر زندگی‌شان می‌گذارد. هر آنچه آدمی بیندوزد همچون دود ناپدید می‌شود.

زندگی رقابتی بی‌رحمانه است. اما چه‌طور می‌توان از آن رها شد؟

[…] گوتاما شش سال را به تعمق درباره ماهیت و علت و علاج اندوه بشری سپری کرد. در آخر به این نتیجه رسید که علت رنج بداقبالی یا بی‌عدالتی اجتماعی یا هوی و هوس خدایان نیست، بلکه رنج ناشی از الگوهای رفتاری ذهن هر انسانی است.

دریافت گوتاما این بود که تجربیات ذهنی هرچه که باشند، ذهن معمولا با میل و کشش بی‌اختیار عکس‌العمل نشان می‌دهد و میل و کشش بی‌اختیار همواره ناخشنودی به همراه می‌آورد.

ذهن هنگامی که چیزی ناخوشایند را تجربه می‌کند، خواهان خلاصی از آزردگی می‌شود؛ هنگامی که چیزی خوشایند را تجربه می‌کند، خواهان آن است که خشنودی‌اش پایدار بماند و شدت یابد. از این‌رو ذهن همواره ناخشنود و بی‌قرار است.

 

[…] گوتاما دریافت که راهی برای خروج از این دور باطل وجود دارد. اگر وقتی که ذهن با چیزی خوشایند یا ناخوشایند روبه‌رو می‌شود فقط آنها را همان‌طور که هستند دریابد، پس رنجی وجود ندارد.

[…] اما چه‌طور می‌توان ذهن را واداشت تا چیزها را آن‌طور که هستند، بدون میل و آرزوی خاصی بپذیرد؟

یعنی اندوه را به‌صورت اندوه، شادی را به‌صورت شادی و درد را به‌صورت درد بپذیرد؟ گوتاما مجموعی از روش‎‌های مراقبه را فراهم آورد تا ذهن را تمرین دهد که بتواند واقعیت را آن‌طور که هست، بدون میل و آرزویی خاص، تجربه کند. این روش‌ها ذهن را به‌گونه‌ای تمرین می‌دهد که تمام توجه خود را بر این مسئله معطوف کند که “الان دارم چه چیزی را تجربه می‌کنم؟”، نه اینکه “دلم می‌خواست چه چیزی را تجربه کنم؟”. رسیدن به این حالت ذهنی ممکن است دشوار باشد، اما غیرممکن نیست.

گوتاما این شگردهای مراقبه را بر مجموعی از احکام اخلاقی استوار کرد تا برای مردم آسان‌تر شود که بر تجربه‌های واقعی تمرکز کنند و از افتادن به دام امیال و آرزوها و تخیلات بپرهیزند.

[…] وقتی آتش امیال کاملا فروکش کند، یک وضعیت رضایت و آرامش کامل جایگزین امیال و آرزوها خواهد شد که نیروانا (در لغت به معنای فرونشاندن آتش) خوانده می‌شود. کسانی که به نیروانا نائل می‌شوند، کاملا فارغ از هر رنجی هستند. واقعیت را در منتهای وضوح، بری از خیالات و توهمات، تجربه می‌کنند. حتی اگر همچنان با ناخشنودی و درد مواجه شوند، این تجربیات آنها را به نکبت درنمی‌غلتاند. فردی که اسیر هوس نمی‌شود نمی‌تواند عذاب بکشد.

براساس سنت بودیسم، گوتاما خود به نیروانا نائل آمد و کاملا از رنج و عذاب رهید. از آن پس او به “بودا” شهرت یافت که به معنای “روشنی‌یافته” است. بودا بقیه عمرش را صرف توضیح یافته‌هایش برای دیگران کرد تا همه بتوانند از درد برهند. او آموزه‌هایش را در پوشش یک قانون واحد درآورد: رنج از میل و هوس برمی‌خیزد؛ تنها راه رهایی از رنج رهایی کامل از میل و هوس است؛ و تنها راه رهایی از میل و هوس تمرین‌دادن مغز است برای تجربه کردنِ واقعیت به همان صورت که هست.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *