پیشنوشت: غالب عناوینی که در اینجا مطرح میکنم، دغدغههای شخصی هستند. موضوعاتی که به فکر چارهجویی برای آنها افتادهام و خلاصهنویسیهایم را بهامید ثمربخشبودن برای دیگری در اینجا نیز منتشر میکنم.
انتشار این مطالب به این معنا نیست که من تا آخر راه رفتهام و بهدلیل کارایی با دیگران هم به اشتراک میگذارم؛ بلکه با تأسی از محمدرضا شعبانعلی در فایل صوتی مسیر اصلی که به افزایش عزتنفس میپردازد، قصدم بر این است که گامبهگام با هم پیش برویم و این روشها را همگام با هم بیازماییم.
چرا نمیتوانم هزار کلمه بنویسم؟
بارها قصد انتشار مطلبی داشتهام، چند خطی نوشتهام؛ اما آنها را نیمهتمام رها کردهام.
مشکل اصلی من این است که نمیتوانم آنچنان که باید بنویسم. تعداد کلماتم آن اندازه نیست که هم خودم را دلشاد کند و هم گوگل را خرسند.
انگار که در بند تعداد محدودی کلمه محصور شدهام. فراتر رفتن از این تعداد کلمات کاری بس دشوار مینماید.
باید برای این مسئله چارهای میاندیشیدم. به این فکر افتادم که چرا نمیتوانم هزار کلمه بنویسم؟
نتیجۀ این پرسش و تلاش برای دستیافتن به پاسخ آن را در زیر با هم بخوانیم.
روشهایی برای بیشتر نوشتن:
1
عدم وجود شوقِ نوشتن: شرط اول برای انجام هر کاری اشتیاق و میل به انجام آن کار است. من به نوشتن علاقهمندم، در جایجای زندگیام و در مسیری که طی کردهام، رگههایی از این تمنا در من وجود داشته است.(+) و (+)
راهحل: شرط اول و اساسی برای انجام هر کاری اشتیاق است. اگر شوقی برای نوشتن در وجود خود نمییابید نیازی به مطالعۀ این متن ندارید.
2
ترس از سفیدی کاغذ: سفیدی کاغذ مثل برهوتی میماند که ما را به خود فرامیخواند؛ اما قدمگذاشتن در آن رعبانگیز بهنظر میرسد.
راهحل: برای رفع این مشکل قطع برگههایم را کوچک انتخاب کردم. با این کار برگهها زودتر پر میشوند و با پرکردن هر برگ، شادمانی کوچکی حاصل از انجام موفقیتآمیز یک میکرواکشن نصیب من میگردد.
3
عدم اطلاعات کافی برای درستنویسی: خوب که نگاه میکنیم، میبینیم علاقه به نوشتن در ما وجود دارد؛ اما دانش چندانی برای صحیحنویسی نداریم. همین وسواس برای چندوچون نگارش، ما را از اصل نوشتن باز میدارد.
راهحل: برای تقویت درستنویسی سایت ویراستاران را پیشنهاد میکنم.
4
ماندن در بند موضوع: مدام بهدنبال یک موضوع هستیم تا نوشتن را آغاز کنیم. باید یک ایده برای نوشتن وجود داشته باشد تا ما در رابطه با آن قلمفرسایی کنیم.
فکر میکنم ایدهیابی یکی از مهمترین دلایل طفرهروی از نوشتن باشد.
راهحل: جهت در تنگنای موضوع قرارنگرفتن، به خاطرهنویسی روی آوردهام. سعی میکنم اتفاقات روزمره را شرح دهم. با این روش صرفاً به تمرین نوشتن بسنده میکنیم.
5
عدموجود سواد و دانش کافی برای ارائهدادن: گاهی احساس بیسوادی از تواضع نشأت میگیرد و اغلب هم واقعاً حرف مفید و قابلعرضی در چنته نداریم.
زمانی که اطلاعات ما از متوسط دانش اطرافیان پایینتر باشد این مشکل دوچندان میشود.
راهحل: احتمالاً در زمان مطالعه تمرکز کافی نداریم و اکثر آنچه را که میخوانیم، فراموش میکنیم. در این مورد سعی میکنم از ماژیک هایلات با رنگ متفاوتی برای متمایزکردن نوشتهها استفاده کنم تا بتوانم از آنها در زمان مناسب خود استفاده نماییم.
6
فرار از پراکندهنویسی: شاید احساس شود که پراکندهنویسی دست ما را برای نوشتن بازتر میکند؛ اما هروقت مطلب متفرقهای به ذهنم میرسد، سریع آن را پس میزنم. احساس میکنم نباید از هر دری نوشت. باید یک مسیر مشخص کرد و به آن پایبند ماند. باید برای وبلاگ یک تِم مشخص درنظر گرفت.
راهحل: یک نویسندۀ آماتور باید از هر دری بنویسد تا به یک مسیر معین دست پیدا کند. اول کار کمیت نقش برجستهتری ایفا میکند. بهتر است کمیت را دریابیم تا به کیفیت برسیم.
+ پیشنهاد میکنم این پست محمدرضا شعبانعلی را مطالعه کنید. (نقش کمیت در کنار کیفیت؛ درباره شکست استارتآپها و ناکامیهای دگیر)
7
دغدغۀ راضی نگهداشتن مخاطب: وقتی شروع به نوشتن میکنیم مدام از خودمان میپرسیم، آیا مخاطب این نوشته را دوست خواهد داشت؟ چگونه بنویسم که مخاطب رضایت بیشتری داشته باشد؟
راهحل: فکر میکنم ابتدا باید برای دل خودمان بنویسیم. هرچه را دوست داریم و هرطور که برای خودمان مطلوبتر است منتشر کنیم تا درنهایت به رضایت مخاطب منتهی شود.
8
محدودبودن دایرۀ واژگان: گاهی موضوعی را در ذهن داریم؛ اما نمیتوانیم آن را بهخوبی در قالب کلمات توصیف کنیم و به مخاطب بفهمانیم. شاید اگر تعداد بیشتری واژه میدانستیم از جملات طولانیتر و مناسبتری برای بیان منظور خود استفاده میکردیم.
راهحل: دفترچهای برای ثبت کلمات جدید اختصاص دهیم. حتی شده هر روز یک واژۀ جدید یا غیرفعال در دفترچۀ خود ثبت کنیم.
9
کمالگرایی: متنی را آماده کرده؛ اما احساس میکنیم چنگی به دل نمیزند و برای همیشه در قسمت پیشنویس باقی میماند.
راهحل: با خود تکرار کنیم «من یک نویسندۀ حرفهای نیستم.» باید انتظاراتمان را معقول و متناسب با تلاش و توانمندیهایمان در نظر بگیریم.
10
تعیین بازۀ زمانی نادرست برای سنجش پیشرفت: تقریباً یک سال است که این وبلاگ راهاندازی شده؛ اما پیشرفت چندانی صورت نگرفته است. عدمپیشرفت موجب ناامیدی و دلسردی برای ادامۀ راه میگردد.
راهحل: شاید تلاش سیسالۀ فردوسی و مأیوسنشدنش برای نوشتن شاهنامه مثال خوبی باشد. سیسال ممارست لازم است برای بهثمر رساندن هدفی که در ذهن داریم. پس باید هدف بلندمدتتری در نظر گرفت.
11
عدم تعهد به روزانهنویسی: نوشتن هم مانند ورزش نیازمند یک تکرار پیوسته است تا ماهیچههای آن تقویت گردد. نمیشود یک روز نوشت و یک روز از آن دور بود. شرط کسب مهارت در نویسندگی مداومت و پیوستگی در آن است.
راهحل: برای متعهدبودن به این شرط به اصل زنجیره را رها نکن روی آوردهام. در جدولی که برای برنامهریزی هفتگی مشخص کردم(+) تاحدودی این زنجیره مشهود است و هنگامی که بهصورت عینی یکبهیک این خانهها را علامتگذاری میکنم، پایبندی من به برنامههایم بیشتر میشود.
12
استفاده از ابزار مناسب برای نوشتن: مسلماً ابزارهای مورد استفاده در تقویت یا سلب علاقههای ما برای انجام یک کار نقش دارند. اگر از کاغذ و خودکار مطلوبی استفاده نکنیم رغبت نوشتن را هم از دست خواهیم داد.
ممکن است شخصی تایپکردن را ترجیح دهد و استفاده از کیبورد اشتیاق او برای نوشتن را دوچندان کند.
راهحل: ابزار مناسب خود را پیدا کنید. اگرچه در وُرد (WORD) میتوان بهراحتی از تعداد کلمات نوشتهشده مطلع شد؛ اما من کاغذ را بهدلیل دسترسی آسانتر ترجیح میدهم.
شما در نوشتن از چه شیوهای برای پیروی از «کمیت پیش از کیفیت» استفاده میکنید؟