نمیدانم کِی و کجا بود که متنی خواندم با مضمون ذیل.
احتمالاً کارسازی و عمق تأثیر نوشته به آن اندازه بوده است که بعد از خواندن آن، نعرهزنان سر به بیابان نهادهام.
ممکن است شما مدام خودتان را با این فکر آزار بدهید که زشت هستید. به هر حال شما که زشتترین فرد روی کرۀ زمین نیستید. به احتمال زیاد آنچنان هم زشت نیستید که نتوانید در ملأعام ظاهر شوید. شما که به خودتان دروغ میگویید چرا دروغ بهتری نگویید. پس در ذهنت این فکر را جایگزین کن که تو زیباترین فرد هستی.
ما همیشه به آن اندازه که فکر میکنیم زشت نیستیم، ناتوان نیستیم، ندار و فقیر نیستیم، بیچاره و بدبخت هم نیستیم.
گویا سرعت هجوم افکار منفی در ذهن بیشتر از افکار مثبت است. شاید هم ذهن عادت کرده است که افکار منفی را به عنوان اولین گزینه برای پردازش در نظر بگیرد.
پس من تلاش میکنم در زمان هجوم افکار منفی و البته پوچ، تمرکز کردن بر داشتهها و نکات مثبت زندگی را جایگزین کنم.
البته این متن پا را فراتر گذاشته و از ما خواسته است که علاوه بر دوری از افکار منفی؛ بر داشتهها، خواستهها، آرزوها و رؤیاهای مثبت خود تمرکز کنیم.
شاید بتوان این بحث را به مثبتنگری و منفینگری افراد ربط داد. افراد مثبتنگر راحتتر میتوانند این قضیه را بپذیرند.
ما برای ادامۀ زندگی چارهای نداریم جز اینکه افکار مثبت را در خود تقویت کنیم حتی اگر دروغهای مثبتی باشند که زندگی کردن را برای ما سادهتر و قابل تحملتر کنند.
شاید بگویید این خودفریبی است. مثبتاندیشی افراطی است. من ترجیح میدهم مثبتاندیشی کاذب را جایگزین اندیشههای منفیِ بازدارنده کنم.
نباید فراموش کنیم که بیشتر اندیشههای منفی هم کاذب و اوهامات غیرواقعی هستند. تصورات پوشالی هستند که شاید هیچگاه رخ ندهند.
مسلماً من دچار توهم توانستن در هر زمینه و شرایطی نیستم. به قدر وسع هم برای تغییر شرایط ناخوشایند میکوشم.
اما ترجیح میدهم برای مسائلی که قدرت و توانایی لازم و کافی برای تغییر آن ندارم از دروغهای مثبت استفاده کنم.
جایی سهیل رضایی جملاتی با این مضمون می گفت که شکر گزاری به ما احساس قدرت (به خاطر ندارم دقیقا این لفظ را به کار می برد یا نه) میده، چون بهمون یادآوری می کنه که چیزهای زیادی داریم و داشتن حس خوبی به ما میده.