در زمینهی شخصی و شغلی از اینشاخه به آنشاخه پریدن و گردآوری منابع نامرتبط و پراکنده نهی شده است. و پیشنهاد شده بهتر است در یک مسیر مشخص قدم گذاشت و آن را ادامه داد تا در آن حوزه به مرتبهی مهارت و خبرگی رسید. و زمان را میبایست به فعالیتهایی اختصاص داد که بهرهوری بیشتری داشته باشند.
اما من فکر میکنم گاهی باید برای مدتزمانی یک عمل یا فعالیتی -هرچند غیرمرتبط- را که گوشهای از فکر و ذهنمان را اشغال کرده است، امتحان کنیم تا حتی شاید بفهمیم که با هدف و روحیهی ما سنخیت و همخوانی ندارد. بعد از انجام دادن و فهم آن به یک رهایی میرسیم. و ذهنمان را از دغدغهی آن مسئله خالی میکنیم. و ذهن از پرداختن به آن موضوع متوقف میشود.
اشغالکردن قسمتی از ذهن با شایدها و اما و اگرها بازدهی ما را پایین میآورد. چون ناخودآگاه قسمتی از مغز به پردازش آن مسئله تخصیص مییابد. و موجب عدمتمرکز یا حتی تشویش ذهن میگردد. و بعد از امتحانکردن است که متوجه میشویم که یا باید آن را ادامه داد و برای انجام منظم آن زمانی اختصاص داد، یا که باید برای همیشه از فکرکردن به آن رهایی یافت و قیدش را زد.
و اطمینان حاصل میکنیم راهی که در پیش گرفتهایم، بیراههای بیش نیست. بیراههای که حتی اگر با عبور از آن خستگی بر جانمان برجای بماند، اما با عدمامتحان آن با وهم و گمان شاهراهبودن، لذت چندانی از مسیری که در حال گذر از آن هستیم، احساس نمیکنیم.
بعد از رهاشدن فکر و پاککردن ذهن از تصورات پوچ و باطل میتوانیم با فراغِبال بیشتری بر موضوعاتی که دغدغهی اصلی ما هستند، متمرکز شویم و به آنها بپردازیم.