حتی اگر بدانیم قرار است بعد از یک تغییر با وضعیت مطلوب و خوشایندی مواجه شویم، باز هم میزانی از دلواپسی را در وجود خود احساس خواهیم کرد. دلواپسی ناشی از ابهام هزاران اما و اگر و سؤالِ بیپاسخ.
هر چقدر شرایط پیشِ رو حیاتیتر یا ابهام موجود فراتر از حد معمول باشد، نگرانیها هم بیشتر بروز خواهند کرد.
در شرایط ابهام پیوسته به سناریوسازی میپردازیم و حالتهای احتمالی را در ذهن بازسازی میکنیم تا شاید بتوانیم حدس بزنیم ما کجای این ماجرا قرار خواهیم گرفت.
تغییر در محیط کار و سازمان، تغییری پرچالش و استرسزا خواهد بود. چه برای مدیران و چه برای کارکنان.
افراد نمیدانند در موقعیت جدید، تکههای پازلِ نقشهای سازمانی چگونه در کنار هم چیده خواهند شد. وقتی هر لحظه احتمال تعدیل نیرو باشد شرایط بحرانیتر خواهد بود.
وقتی حتی یک حرف یا حرکتی اشتباه از جانب کارکنان در نتیجۀ تصمیمگیری مؤثر باشد، اکثر اشخاص با مراعات کامل رفتار خواهند کرد. مگر اینکه ماندن یا رفتن از سازمان برایشان تفاوت چندانی نداشته باشد.
اما باز هستند افرادی که زمانی که در شرایط تغییرات سازمانی قرار میگیرند، رفتارهای نامتعارفی از خود بروز میدهند.
همه با چنگ و دندان برای حفظ موقعیت خود تلاش میکنند. هر شخص با تمام ترفندها و زیرکیهای موجود در چنته، سعی در اثبات برتری خود دارد.
در این میان چه باک اگر به دیگران هم آسیب وارد شود. حتی اشخاصی هستند که از همکاران نردبانی میسازند برای ترفیع گرفتن یا حتی تثبت جایگاه خود.
گفتهاند: «زمان آدمها را عوض نمیکند، زمان حقیقت آدمها را آشکار میکند.»
تو میمانی و رفتارهای نابهنجاری که برای هضم کردن و واکنش نشان دادن نسبت به آنها نیاز به زمان بیشتری داری.
در اینجاست که برای دفاع از خود افسوس میخوری که کاش کمی بیشتر با شخصیت ماکیاولیستها آشنا بودی. نه اینکه بخواهی تو هم دقیقاً همان رفتارها را انجام دهی؛ بلکه حداقل شاید میتوانستی بهتر از خود دفاع کنی.