قصۀ مادربزرگ تمام روزهای هفته را به شوق رسیدن آخر هفته سپری میکردم. پنجشنبه عصر که میشد کولهبارم را میبستم و راهی خانۀ مادربزرگ میشدم. لذت خوابیدن روی تراس یک سو و شوق شنیدن قصۀ همیشگی مادربزرگ یک سوی دیگر. چلۀ تابستان جایمان روی تراس بود. تنگاتنگ هم توی پشهبند تکنفره دراز میکشیدیم. نسیم… ادامه خواندن از قصۀ مادربزرگ تا قصهتراپی شاهین شرافتی
ناخوانایی ناشی از نوشتن جملات طولانی
آیکون قرمزرنگ کنار سنجش خوانایی به نیشخندی میمانَد که طولانیبودن جملات را توی صورتم میکوبد. اگر خوانِ انتخاب زیرعنوان و کوتاهبودن پاراگرافها را هم از سر بگذرانم؛ بهسادگی نمیتوانم غول مرحلۀ طولانیبودن جملات را شسکت بدهم. در سنجش میزان خوانایی توصیه میشود جملاتِ یک متن از بیست کلمه فراتر نروند. با اینکه قامت کلی نوشتههایم… ادامه خواندن ناخوانایی ناشی از نوشتن جملات طولانی
خودسانسوری در نوشته | روشی برای فریب یا حفظ حریم؟
نوشتن و انتشار آن برای برخی کار چندان راحتی نیست. مخصوصاً زمانی که سنجش میزان خودافشایی در نوشتهها جزئی از برنامۀ زندگی باشد. نگرانی از میزان خودافشایی احتمال خودسانسوری درحین نوشتن را افزایش میدهد. حتی گاهی این دلواپسی در نوشتههای کاملاً شخصی هم بروز میکند. در آن جنس دلنوشتههایی که احتمال نمیدهیم به راحتی در دسترس… ادامه خواندن خودسانسوری در نوشته | روشی برای فریب یا حفظ حریم؟
کتاب تکههایی از یک کل منسجم | پونه مقیمی
شاید زندگی پیدا کردن بخشهایی از خودمان در تکهتکههایی از یک کل منسجم است. پیدا کردنی که بهاندازۀ یک عمر طول میکشد. و تکههایی که همه جا حضور دارند و فقط کافی است ما در مسیرشان قرار بگیریم، آن وقت اگر هشیار باشیم، شاید بخشهایی از خودمان را ببینیم. بخشهایی از خودمان را در رابطهها… ادامه خواندن کتاب تکههایی از یک کل منسجم | پونه مقیمی
6 دلیل برای نوشتن از دردها
نوشتههای پیشینش را مرور میکرد. تیترها را از نگاهش میگذرانید. از حجم نوشتههای دردآلود و آکنده از رنجش شگفتزده شد. تعداد نوشتههای غمگینش بیش از واقعیت بود. حتی گویی بیش از روزهایی که در طول سال غمگین و افسرده بوده است. با خودش فکر کرد: «آیا تعداد روزهای شاد زندگیام به همین اندازه… ادامه خواندن 6 دلیل برای نوشتن از دردها
کتابفروشی است یا بقالی؟!
کتابهای خوبی داشت. از آن کتابهایی که در هر کتابفروشی یافت نمیکنی. از همانهایی که باید چندکیلومتری خیابان گز کنی تا بتوانی بیابیاش. در مسیری پُرتردد واقع شده بود. بیتفاوت به رفتوآمدهای رهگذران ایستادم و یکبهیک جلدنوشتههای کتابها را از پشت ویترین رصد کردم. اکثراً کتابهایی بودند که یا خوانده بودم یا آرزوی خواندنشان… ادامه خواندن کتابفروشی است یا بقالی؟!
آیا گزینههای در دسترس بهترین هستند؟
خبرنگاری در تیمارستان از نحوۀ سنجشِ بهبود بیماران روانی پرسید. روانپزشک توضیح داد: «ما در اینجا یک وان پُر از آب داریم که میخواهیم آن را خالی کنیم. ابزارهای موجود برای انجام این کار یک قاشق، یک پیمانه و یک سطل است. اگر شما بخواهید این وان را خالی کنید چه روشی را انتخاب میکنید؟»… ادامه خواندن آیا گزینههای در دسترس بهترین هستند؟
زنبودن از نگاه سعاد الصباح
من هم میتوانستم مثل بسیاری از زنان آینهبازی کنم میتوانستم قهوهام را در گرمای تختخوابم جرعهجرعه بنوشم و حرفهایم را از پشت تلفن پی بگیرم بیآنکه از روزها و ساعتها خبری داشته باشم میتوانستم آرایش کنم سُرمه بکشم دلربایی کنم و زیر آفتاب برنزه شوم و روی امواج مثل پری دریایی برقصم میتوانستم خود را… ادامه خواندن زنبودن از نگاه سعاد الصباح
خواندن و نوشتن در برهههای مختلف زمانی
کتابهایم را پهن کردهام وسط اتاق. یکییکی برمیدارم و با دستمالی نمناک گردوخاکشان را میزدایم. در حین گردگیری به عناوین کتابها هم نیمنگاهی میاندازم. آنهایی را که عزیزتر هستند ورق میزنم و قسمتهای کوچکی از متن را که قبلاً زیر آن خط کشیدهام، با حرکت سریع چشم مرور میکنم. تصمیم گرفتهام کتابهایم را تفکیک… ادامه خواندن خواندن و نوشتن در برهههای مختلف زمانی
احمد شاملو و آیدا در کتاب میم و آن دیگران
احمد شاملو یکی از چندین شخصیت نامآشنای حوزۀ هنر و ادبیات است که محمود دولتآبادی در کتاب میم و آن دیگران به آن پرداخته است. محمود دولتآبادی در کتاب میم و آن دیگران بیشتر به خاطرهبازی با اهالی قلم پرداخته است. افرادی چون محمدعلی جمالزاده، جلال آلاحمد، سیمین دانشور، مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، محمدعلی… ادامه خواندن احمد شاملو و آیدا در کتاب میم و آن دیگران