تصمیم گرفتم کاری انجام دهم که زمانبر و فراتر از توانمندیهای من بود. در پی نشانههایی در تأیید انتخابم گشتم.
در انجام آن مردد مانده بودم. چند روزی به خودم مهلت دادم تا بسنجم آیا انجام این کار صحیح است یا نه؟ تنها میدانستم که خواهان انجام آن هستم.
در این مدت سعی کردم در ذهنم به پردازش اطلاعات بپردازم تا تردیدم را به یقین تبدیل کنم. به هر کجا که سرک میکشیدم بر انتخابم مهر تأییدی مییافتم.
تمام نشانهها گواه آن بود که باید آن کار را انجام دهم. هر چه مییافتم همه اطمینان بود و یقین. از هر مسیری که میرفتم در تصمیمم راسختر میگشتم.
گاهی هم چیزکی از دلم میگذشت که ممکن است اشتباه کنم؛ اما میزان آن به اندازهای ناچیز بود که آن را به پای خطای ذهنی میگذاشتم. به حساب تردیدی ناشی از ترس از شروع یک فعالیت جدید یا ترس از ناشناختهها.
چند صباحی نگذشته بود که احساس کردم در برآورد اطلاعات اولیه اشتباه کردهام. شرایط آن گونه به نظر نمیآمد که من تصور کرده بودم.
انگیزۀ اصلی کمکم رنگ میباخت شاید چون آن درصد خطا را نادیده گرفته بودم. همان هشدارهایی که بعد از مدتی متوجه بهحق بودنش گشتم.
در این زمان قصد انصرافدادن از تصمیمم را گرفتم. باید از راهی که هنوز شروع نکرده بودم، بر میگشتم.
دوباره در بازگشت هم مردد مانده بودم. پس باز به جمعآوری اطلاعات و تحلیل و بررسی شرایط پرداختم.
نتیجه جالب و متحیرکننده بود.
تمام شواهد و نتایج بر منصرفشدن صحه میگذاشتند. همۀ نشانهها درستی حرفم را تأیید میکردند.
زمان چندانی نگذشته بود. من تغییر نکرده بودم. شرایط زندگیام هم همینطور؛ اما هر طور که بررسی میکردم باید از رفتن باز میایستادم.
از این شیوۀ کارکرد ذهن به شگفت آمدم.
فکر میکنم این ما هستیم که به نشانهها جهت میدهیم. آنها را متناسب با موقعیت تفسیر میکنیم. در نهایت خودمان درست یا غلط بودن چیزی را تأیید میکنیم.
تنها کافی است بررسی کنیم کدام جهت را با تمام وجود خواهانیم آنگاه تمام یافتهها را با آن همسو خواهیم کرد.
احساس میکنم ما هر کاری را که بخواهیم انجام دهیم تمام دادهها و ورودیها را به گونهای کنار هم میچینیم که در تأیید آن باشند. تمام تلاش خود را به کار میگیریم تا گفتۀ خود را به خویشتن بقبولانیم و صحت کارمان را بر خود محرز کنیم.
سعی میکنیم ذهن خود را با خواستهها همراستا کنیم و آنگاه به پایش مغرضانۀ ورودیهای ذهن میپردازیم.
همه چیز باید حرکات، رفتار و گفتار ما را تصدیق کند. پازل دریافتیها را همانگونه میچینیم که خواهان آن هستیم. به همان صورت که مطمئن شویم در انتخاب اشتباه نمیکنیم.
بهزعم من ذهن توانمندی عجیبی در فریفتن ما دارد. شاید هم این ما هستیم که ذهن را هم جهت با خواستههای خود میفریبیم.
گاهی مرز تشخیص باریک میشود. تشخیص اطلاعات صحیح و منطقی از بهانهتراشیها و توجیهات بیاساس ذهن.
این هنر ماست که مرز بین این دو را از هم تمییز دهیم. مرز بین استدلالهای اصیل با توجیهات بیپایه را.
***
شیوههای تفکیک حقیقت از توجیهات بیاساس:
- خودشناسی: به عقیدۀ من، خودشناسی اولین گام برای رسیدن به درجۀ تشخیص صحیح است. وقتی بدانیم دقیقاً به دنبال چه هستیم به این همه بررسی نیاز نداریم.
- تفکر نقادانه: برای تحلیل صحیح شرایط، تفکر نقادانه میتواند ابزار مفید و کارآمدی باشد.
- مطالعه: مطالعه به ما شناخت میدهد. در ذهن با مسائل مختلف پیش از آنکه در واقعیت با آن برخورد کنیم، مواجه میشویم. مطالعه به شبیهسازی در ذهن کمک میکند.
- مهارتهای ارتباطی: روابط با دیگران به خودشناسی کمک کرده و دید ما را در تحلیل مسائل بازتر میکند.