مفروضات ذهنی ما همیشه با واقعیتی که با آن مواجه میشویم منطبق نیست. به تجربه آموختهام که غالباً میان تصوراتمان در مورد آینده با پیشآمدهای دنیای واقعی فاصلهای ولو اندک وجود دارد.
عدم تطابق تصورات و واقعیت طی سالها به من صبوری آموخته است. صبوری برای عدم نتیجهگیری پیش از موعد.
بهزعم من در این مورد خطای بزرگنمایی یا کوچکنمایی سبب ناهمخوانی ساختههای ذهنی با واقعیت میشوند.
*****
در زمان انتظار برای رویارویی با یک موقعیت جدید، برای خود دو اصل قرار دادهام:
1- همیشه اتفاقات به همان مخربی و ناخوشایندی که در ذهن میپرورانیم، رخ نخواهند داد.
2- هدفها و برنامههای پرزرقوبرقی که ما را مجذوب خود میکنند و به تلاش وامیدارند، در زمان تحقق لزوماً به همان فریبایی اولیه نیستند. شاید خواستهها را بدون تلاش لازم برای عملیاتیشدن در نظر گرفتهایم.
*****
خطای بزرگنمایی و کوچکنمایی
خطای بزرگنمایی باعث میشود که ما در برآورد خوب یا بدبودن یک واقعیت دچار اشتباه شویم. همانگونه که میتوانیم در بدبودن یک رویداد اغراق کنیم، در مفیدبودن و کارآمدی یک هدف یا خواسته نیز دچار برآوردی بیش از اندازه میشویم.
خطای کوچکنمایی موجب میشود میزان تلاش برای دستیابی به یک خواسته کمتر از میزان لازم تصور شود. پس موجب درجازدن ما میشود.
*****
بارها شده است که از موقعیت یا تغییری به شدت گریزان بوده و آن را پرچالش یا حتی ناخوشایند پنداشتهایم؛ اما پس از وقوع به اوهامات گذشتۀ خود خندیدهام.
مثلاً میتوان ترس از برگزاری جلسۀ دفاع از پایاننامه را نام برد. قبل از دفاع استرس فراوانی را متحمل میشویم. ترس از عدمتوانایی در پاسخگویی به اساتید یا دلهرۀ سخنرانی در میان جمع لحظهای ما را رها نمیکند. اما بعد از برگزاری جلسه متوجه میشویم ترسهایمان بیش از حد واقعیت بودهاند.
گاهی برای رسیدن به هدفی شبانهروز تلاش میکنیم. وقتی به آن هدف دست یافتیم متوجه اشتباه خود میشویم. چون آن خواسته از دور جلوهگر و فریبنده بوده است. و زمانی که محقق شد متوجه خامبودن تصوراتمان میشویم.
میتوان تحصیلات در مقاطع بالاتر را مثال زد. زمانی که مدرک تحصیلی فوقلیسانس و دکترا را در دست میگیری متوجه بیخاصیت بودن تلاشهایت در این راستا میشوی.
*****
در حین تحقق یک خواسته عوامل متعددی وجود دارند که بر روی نتیجۀ کار اثرگذار هستند. حتی اگر با تقریب خوبی نتیجه را حدس بزنیم شاید در لحظۀ آخر یک عامل غیرمنتظره نتیجه را بهنفع یا بهضرر ما تمام کند.
پس باید اجازه داد همه چیز روال خود را طی کند.
منظورم این نیست که باید دست روی دست گذاشت و هیچ کاری نکرد.
من به اندازۀ سهم خویش تلاش میکنم؛ اما مدام نتیجه را رصد نمیکنم که موجب افزایش دلهره در من شود.
نگرانی در مورد عواملی که از دسترس خارج هستند یا در محدودۀ انتخابهای من نیستند، بیمورد است. چون بارها یک اتفاق غیرمنتظره نتیجه را تغییر داده است. یا متوجه شدهام که حدسیات من به دلیل نقصان اطلاعات، غلط از آب درآمده است.
پس پایکوبی یا مرثیهسرایی پیش از وقوع یک رویداد ممنوع.