در هجوم آیه‌های یأس، من هنوز زنده‌ام

پیش‌نوشت: دسته‌ی برون‌ریزی‌ذهنی، صرفاً تمرینی است برای نوشتن. پس می‌توانید با خیالی آسوده  از آن عبور کنید.

 

***

 

در روزگاری می‌زیم که هر روز آیه‌های یأس نازل می‌شوند.

هرلحظه که می‌گذرد، بارش‌ها بی‌امان‌تر فرود می‌آیند.

می‌گویند:

نمی‌توانی؛

نمی‌شود؛

نمی‌گذراند.

 

باید تمام توانم را به کار گیرم تا بتوانم در گامی که نهاده‌ام پیش بروم

تا دلسردی و ناامیدی بر من چیره نشود.

می‌دانم

می‌دانم

تا چه اندازه مستهلک‌کننده است.

 

همزمانی این بارش‌هایِ دلهره‌آور و مأیوس‌کننده،

بار سنگینی می‌شود بر شانه‌هایِ من؛

سدی می‌شود بر اندک‌توان باقی‌مانده در من.

 

من باید سهمِ بیشتر از توانم را صرف بازیابی امید کنم.

تا چه‌ زمان باید از امید لبریز باشم تا بتوانم بر آیه‌های یأس فائق آیم؟

با چه میزان از امیدواری می‌توانم با خودم کنار بیایم؟

با سهمم از این زندگی.

 

و من هر روز باید هزاران بار با خود تکرار کنم 

می‌شود؛

می‌توانم.

 

هر روز که می‌گذرد بر تعداد افرادی که به این آیه‌ها ایمان می‌آورند، افزوده می‌شود.

و من می‌شوم یک مرتدِ رانده‌شده؛

یک آسوده‌خاطرِ بی‌غم،

چراکه می‌خواهم همچنان مصمم ادامه دهم.

 

دلم می‌خواهد گوش‌هایم را سخت بچسبم تا پچ‌پچ‌های کرکننده، افکارم را بر هم نزنند.

همان وزوزهایی که در تلاش‌اند تا دنیا از حرکت بایستد.

 

باید هوشیار و استوار ادامه دهم.

حتی اگر سنگ باریدن بگیرد؛

حتی اگر در انزوای مطلق فرو بروم؛

نمی‌خواهم به این خزعبلات دلسردکننده تن بدهم.

پیش از این هم، دنیا؛ کم پر نبوده از این تکرارهای بی‌هوده.

 

نه،

من به این صداهای بازدارنده دل نمی‌دهم.

در هجوم آیه‌های یأس 

من هنوز زنده‌ام.

 

 

 

***

پی‌نوشت: متن عکس‌نوشته را از وبلاگ ناهید عبدی وام گرفته‌ام.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *