من هم «چهگِوارا» هستم نام اولین مجموعه داستانی است که از گلی ترقی در سال 1348 به چاپ رسیده است. گلی ترقی هشت داستان کوتاه را در این کتاب گرد آورده است.
از گلی ترقی تنها داستان اناربانو و پسرهایش را خوانده بودم. اناربانو و پسرهایش دومین داستان از کتاب جایی دیگر است. اناربانو داستانی است جذاب و آمیخته با طنزی لطیف. پیشنهاد میکنم مطالعه کنید و لذت ببرید.
من هم «چهگِوارا» هستم را با همان پیشزمینۀ شیرینی که از خواندن اناربانو در کامم مانده بود، از قفسۀ کتابفروشی برداشتم. با یک تورق ساده متوجه شدم با مفروضات ذهنیام متفاوت است.
درآمدی که گلی ترقی در ابتدای کتاب نوشته است عاملی شد تا کتاب را بخرم. برای دلگرمی خودم میبایست مسیری را که این نویسندۀ عزیز طی کرده است، مشاهده میکردم. برای افرادی که در ابتدای مسیر نوشتن هستند سخنانی است بهجا و انگیزاننده.
صحبتهای گلی ترقی در ابتدای کتاب من هم «چهگِوارا» هستم:
سیودو سال از چاپِ این مجوعه میگذرد. تمام شده و در بازار نایاب و چه بهتر. دوستشان ندارم. از بازخوانیشان عصبانی و افسرده میشوم. از فضایِ تلخ و یأسِ فلسفی حاکم بر سراسرِ این داستانها دلم میگیرد. نمیخواستم چاپشان کنم. امروز با چشمانی دیگر به دنیا نگاه میکنم و تحملِ داستانهای غمانگیز و یأسآلود را ندارم. صراحتِ شیرینِ واقعیت جایِ نیستانگاری و اعتقاد به پوچی را در ذهنم گرفته است. این داستانها متعلق به دورۀ جوانیِ من است و جوانی دنیایی پیچیده و آشفته است. جالب این است که پرسش از مرگ، عصیان بر علیه زندگی، و تردید در حقانیت هستی، اغلب، در این دوران است که یقۀ آدم را میچسبد.
داستانهایِ این مجموعه لبریز از خشمی مجهول و ناپختهاند و با منِ کنونی هزاران فرسنگ فاصله دارند. اگر اصرار و تشویق دوستان نبود راضی به چاپ مجددِ این مجموعه نمیشدم. ولی بد نیست که آدم بداند از کجا شروع کرده و به کجا رسیده است. هر نویسندهای کارهایِ خوب و بد، تلخ و شیرین دارد و چه بهتر که نوشتههایِ ضعیفتر او متعلق به ابتدای کارش باشند. چون عکس آن نیز ممکن است. شاید این نوشته به نظر غیرضروری بیاید ولی با این توضیحِ مختصر خیالم راحت شد.
#من_و_کتاب