پیشنوشت: ورقپارههای زندان بههمراه چند جلد کتاب دیگر، تحفهای است از کتابخانۀ همسایهای که قصد سبکبار کردن منزل خود را داشت. تاریخ چاپ نسخۀ در دست من سال 1357 است و بهاء آن 90 ریال.
***
چرا ورقپارههای زندان؟
در مقدمۀ کتاب چنین آمده است که:
ورقپارههای زندان اسم بیمسمایی برای این یادداشتهایی که اغلب آن در زندان تهیه شده، نیست. در واقع اغلب آنها روی ورقپاره، روی کاغذ قند، کاغذ سیگار اشنو و یا پاکتهایی که در آن برای ما میوه و شیرینی میآوردند، نوشته شده است، و این کار بدون مخاطره نبوده است. در زندان اگر مداد و پاره کاغذی، مأمورین زندان، در دست ما میدیدند جنایت بزرگی بشمار میرفت.
ورقپارههای زندان سومین کتابی است که از بزرگ علوی میخوانم. دو کتاب دیگر چشمهایش و میرزا بودهاند. چشمهایش را دو یا سه سال پیش خواندم. میرزا هم همین چندوقت اخیر.
در هر سه اثری که از بزرگ علوی خواندهام ردی از مبارز یا زندانی سیاسی به چشم میخورد. تنهایی، دربهدری، انزوا، انتظار، آیندۀ مبهم و سرگشتگی درونمایۀ یادداشتهای بزرگ علوی هستند. این یادداشتها همچنین بیانگر دغدغههای آن روزهای این نویسندۀ پرشور هستند.
ورقپارههای زندان، یادداشتی برای آیندگان:
در مقدمۀ کتاب علاوه بر مطرح کردن علت انتخاب نام، چرایی نگارش کتاب هم ذکر شده است.
امان از آنوقت که اولیای زندان پی میبردند که کسی یادداشتهایی برای تشریح اوضاع ایران در آن دوره تهیه میکند.
خانباباخان اسعد در زندان بهسختترین و وقیحترین وجهی مرد، فقط برای آنکه یادداشتهای او بهدست مأمورین افتاد، راجع بهاین خانباباخان اسعد رئیس زندان بهیکی از دوستان من گفته بود: «تصور کنید که یکنفر زندانی، آنهم سیاسی وقایع روزانۀ زندان را یادداشت کند؛ تصورش را بکنید چه چیزی بالاخره از آب در میآید.»
محمدفرخییزدی بهدست جنایتکارانی بیشرمورو کشته شد، فقط برای آنکه شعر میگفت و با اشعارش اوضاع ایران را در دوره استبداد سیاه برای نسلهای آینده بهیادگار میگذاشت.
من با علم به این مخاطرات یادداشت میکردم. چون ایمان قطعی داشتم بهاینکه ملت ایران از این جریانات اطلاع کافی ندارد و برای نسلهای آینده لازم است بدانند که در این دوره سیاه با جوانان باغیرت و آزادیخواهان ایران چه معاملاتی میکردند.
اگر یادداشتهای من، یعنی همین ورقپارهها بهدست اولیای زندان میافتاد، من هم دیگر امروز زنده نبودم.
اما بزرگترین دلخوشی من این بود که بالاخره وقایع یادداشت شده و ورقپارههای زندان خواهینخواهی روزی بهدست ملت ایران خواهد افتاد.
ورقپارههای زندان شامل پنج داستان کوتاه به نامهای پادنگ، ستارۀ دنبالهدار، انتظار، عفو عمومی و رقص مرگ است.
داستان عفو عمومی، عین یادداشتهایی است که یکی از زندانیان سیاسی برای همسرش مینوشته و بهطور قاچاقی به دست او میرسانده است.
در انتهای هر نامه تاریخ دقیق نگارش آن درج شده است. نامهها مربوط به دیماه سال 1317 هستند. من این یادداشتها را در دیماه 1397 خواندم. دقیقاً 80 سال پس از نگارش آنها. هر یادداشت به مثابۀ ماشین زمانی است که مرا به ایرانِ هشتاد سال پیش میبرد. بزرگ علوی برای آیندگان نوشته است و بهقول شاهین کلانتری: بهراستی که «ما آیندگانیم.»
با هر زندانی حبس شدم. متحملِ درد شدم. رنج کشیدم. در انتظار ماندم. غمِ دوری چشیدم. عاشق شدم. فارغ گشتم. روزها را شمردم. در راهروها و حیاط زندان قدم زدم. گرسنگی کشیدم. از سرما به خود لرزیدم. روزمرگیهایم را یادداشت کردم. هراسان شدم. ناامید گشتم. امیدوار شدم. میان امید و ناامیدی دستوپا زدم. آزاد شدم و حتی مُردم.
#من_و_کتاب