پیشنوشت: احساس کردم با پرداختن به ورزش کوهنوردی تاحدودی میتوانم در عاداتِرفتاریام تغییراتی بهوجود بیاورم. چرا که وقتی خودم را در یک شرایط خاص قرار میدهم، برای مدتی مجبور هستم آگاهانه رفتارم را کنترل کنم. و امیدوارم این خودکنترلیها و مراقبتهای آگاهانه، ویژگیهایِ رفتاری مورد نظر را به سطح ناخودآگاهِ ذهنم انتقال دهد.
***
شرط اول برای انتخاب هر چیز علاقه است و اشتیاق.
و بیشک انجامدادن هر کاری بدون شوق، طاقتفرساست.
علاوهبر علاقۀدرونی، موارد ذیل باعث شدند تا این هدف را جدیتر دنبال کنم.
چرا کوهنوردی؟
1- کوهنوردی بهعنوان یک ورزش:
بدیهیترین مسئله همین نگاهِ ورزشمحور به کوهنوردی است. بیتحرکیِ مفرط باعثِ ایجاد نگرانی برای سلامتِجسمیام شد. گام اول را برداشتم و ورزش روزانه را در خانه آغاز کردم.(+) اما من به ورزشِ چالشبرانگیزتر و پرتحرکتری نیاز داشتم.
2- کوهنوردی زیرشاخهای از طبیعتگردی:
میل به مشاهده، کشف و جستجو، آدمی را وامیدارد تا با احترام به حریمِ طبیعت، کولهبار بربندد و راهی شود. سفر کند. بیاموزد. قبل از آنکه بیهوا ناتوانی سر برسد.
3- انعطافپذیری:
نوازندهای فرزانه و صاحبسبک که در نوازندگیاش، به اسلوبمندی و قاعدهمداری شهره است، در یکی از سخنرانیهای موسیقاییاش، هنگامی که میخواست قطعهای را از قصد، خارج از چهارچوبهای خودساختهاش بنوازد، جملهای چنین خردمندانه گفت: «قاعدهها را خود ما میسازیم. چهقدر باید بدبخت باشیم که خودمان از قاعدههای خودمان برای خودمان زنجیر ببافیم!» (منبع)
فکر میکنم برای رهایی از چارچوبهایخودساخته، شکستن محدودیتها و منعطفشدن، کوهنوردی یک گزینۀ عالی باشد.
درست است که تاحدودی مسیر و مقصد، قبل از حرکت مشخصشده است و در اکثرمواقع ما با یک پیشزمینه و با برنامۀقبلی آمادۀ رفتن میشویم. (البته هستند افرادی که بدون اینکه بدانند مسیر، آنها را به کجا میرساند، کولهبار مهیا میکنند و دل به جاده میسپارند.) اما ممکن است همیشه شرایط مطابق با برنامههای ما پیش نرود. باید آمادۀ هر نوع رویدادی بود. از کمبود آب و جیرۀغذایی گرفته تا احتمالِ نامساعدشدن شرایط جوی یا اشتباهرفتن یک مسیر یا حتی گمشدن یک همگروه.
در چنین سفرهایی با تمام برنامهریزیهای انجامشده، با شرایطی مبهم روبهرو هستیم. با تمام اعتماد و اطمینانی که بایست به قدمهایمان داشته باشیم، اما درهرلحظه احتمال یک لیزخوردن ساده وجود دارد. کوهنوردی میتواند گام مفیدی برای آشتی با ابهام باشد. چون با روی باز به استقبال ناشناختهها میرویم.
4- بهبود مهارتهای ارتباطی:
همراهی با گروه گامی است برای آشنایی با افرادی که علاقهمندیهای مشابه ما دارند.
از آنجا که اعضایِ گروهِ کوهنوردی در هر جلسه ثابت نیستند و در هر بار با افراد جدیدی آشنا میشوم، همصحبتی با شخصیتهای متفاوتی که بدون هیچگونه شناخت و برای اولینبار با آنها همگام هستم، برای من بهنوعی یک تمرین برای ارتباط برقرار کردن است.
اگر مسافر حرفهای باشی و سفرکردن سبکی از زندگیات شده باشد، رویارویی با مکانها، شهرها یا حتی کشورهایی با آدابورسوم متفاوت و گاه مغایر با آنچه که آموختهای، توانمندی در مهارتهای ارتباطی را به اصلی ضروری تبدیل میکند.
5- چارهای برای غرور و خودبزرگبینی:
شاید در زندگی روزمره زیادی خودمان را جدی میگیریم. وقتی از بلندایکوه به ماشینها و ساختمانهای شهر مینگری، بهوضوح به کوچکی و حقیربودن خود معترف میشوی.
6- تمرین صبر و پرهیز از غرزدن:
باید صبور بود و با قدمهای آهسته اما پیوسته به سمت قُله پیش رفت. باید خستگی را به جان خرید. به نظر سرقدم احترام گذاشت. میدانیم که با عجولبودن نهتنها زودتر به مقصد نمیرسیم، بلکه احتمال بروز خطر هم بیشتر میکنیم.
با غرزدن و گلهوشکایت فقط لذت و شیرینی مسیر را به کام خود و سایر اعضاء تلخ میکنیم.
این ورزش تمرینی برای همراهی با گروه و فرمانبرداری و مطیعبودن نیز هست.
7- لذت استقلال:
کوهنوردی میتواند به شما احساس استقلال و متکیبهنفسبودن بدهد. درست است که با گروه حرکت میکنی و تابع نظر جمع هستی، اما از اینکه توانستهای با تلاش خودت به هدفی دست پیدا کنی، احساس استقلال در وجودت قوت میگیرد.
8- الهامگیری از طبیعت:
بارها از شاهینکلانتری شنیدهام که پیادهروی، یک گزینۀ مناسب و عالی برای خلاقیت و ایدهیابی برای نوشتن است. با آرامش و سکوتِ کوه، احتمال اینکه یک ایده برای نوشتن یا جرقهای برای انجام کاری در ذهنمان روشن شود، زیاد است.
9- احساس توانمندی و سرزندگی:
با فتح قله تمام وجودت از احساس «توانستن» سرشار میشود و آنگاه دچار سرزندگی و لذت «بودن» میشوی.
10- خالیشدن ذهن از افکار منفی:
در کوه نه به راهی که پیمودهای فکر میکنی، نه به مسیری که در پیش داری. تنها همان مکان و لحظهای که در آن حضور داری را درک میکنی.
#سفر ، #آشتی_با_ابهام ، #آرامش_با_کوهنوردی