نوشتن صفحات صبحگاهی به وقت ساعت برنارد

یکی از آرزوهای همیشگی‌ام این بوده است که ای کاش من هم ساعتی شبیه به ساعت برنارد داشتم تا هر وقت دلم می‌کشید زمان را متوقف می‌کردم و با آسودگی تمام به کارهایم می‌پرداختم.

برای من آن یک ساعتِ اضافه در آخرین روز از شهریورماهِ دوست‌داشتنی، مانند تجربۀ برنارد با آن ساعت جادویی‌اش است.

و امروز هم آخرین روز از فصل تابستان بود و باز تکرارِ تجربۀ شیرینِ یک ساعت عقب‌‌کشیدن عقربه‌های ساعت. منتظر اعلام رسیدن فردا هستی؛ اما می‌بینی که هنوز امروز است. روزی با 60دقیقه اشانتیون.

 

مثل هر روز و طبق دستور ساعت فیزیولوژیک بدنم، ساعت پنج صبح بیدار شدم. پنجی که طبق ساعت رسمی کشور، ساعت چهار صبح بود.

یک ساعت اضافه در اختیار من بود که در آن لحظه، نه بدنم احساس خواب‌آلودگی می‌کرد و نه عجله‌ای برای رفتن به محل کارم داشتم.

 

جَلدی از تخت پایین پریدم تا با لذت به برنامۀ مورد علاقه‌ام بپردازم.

واضح است که گزینۀ انتخابی من در چنین مواقعی یا به خواندن مرتبط است یا به نوشتن.

قدری با آرامش مطالعه کردم و بعد تصمیم گرفتم به توصیۀ شاهین کلانتری نوشتنِ صفحات صبحگاهی را تجربه کنم؛ هرچند توصیه شده است که نوشتن صفحات صبحگاهی را به‌محض بیدارشدن آغاز کنیم و به‌صورت پیوسته به نوشتنِ سه صفحه بپردازیم.

 

باید اعتراف کنم با علاقه‌ای که به نوشتن دارم و با توجه به عادت سحرخیزی‌ام؛ اما کمتر پیش آمده که به نوشتن صفحات صبحگاهی بپردازم.

شروع ساعت کاری من هفت صبح است و به همین دلیل در ساعات اولیۀ صبح، زمان کافی برای نوشتن ندارم و به‌ندرت پیش آمده که بنشینم و پیوسته سه صفحۀ کامل بنویسم؛ اگرچه هرگاه جرقه‌ای به ذهنم می‌رسد، درحین آماده‌شدن یادداشت‌ برمی‌دارم و در مسیر هم هر‌ آن‌چه را که از قبل به ذهنم رسیده، می‌پرورانم.

 

امروز با آسودگی تمام نشستم و نوشتن صفحات صبحگاهی را تجربه کردم.

با توجه به این‌که من پرندۀ صبحگاهی هستم و بارها کیفیت مطالعه‌کردن در صبح و شب را با هم مقایسه کرده‌ام؛ اما باز  از نتیجۀ تمرینِ نوشتن در صبح، در مقایسه با نوشتن در شب ،حیرت‌زده شدم.

نمی‌دانم از اثرات نوشتن صفحات صبحگاهی بود یا از مزایای سکوت و آرامش سحرگاهی؛ هر آن‌چه بود، از بارش واژگان و از چینش منظم آن‌ها، از انتخاب کلماتی که در نزدیک‌ترین معنای ممکن در جای خود می‌نشستند تا مفهوم را به واضحی هرچه تمام‌تر برسانند، متحیر شده بودم.

جملات به‌نرمی پشت سر هم ردیف شدند و با کمترین زحمت یک نوشته شکل گرفت.

 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *